«در مقام یک ناظر علاقهمند به دکتر ظریف، دوستانه میتوان او را خطاب قرار داد و از او خواست که در رویکرد سیاسی-رسانهای خود تجدیدنظر کند و نگذارد جایگاهاش از سیاستمداری ملی و بینالمللی به زینتالمجالس و خطیب محافل فروکاهد.»
محمد جواد روح در هم میهن نوشت: کمتر ناظر منصف و میهندوستی است که قدر و ارزش محمدجواد ظریف را نشناسد و اهمیت او و نقش تاریخیاش در دوران مذاکرات برجام (و حتی پایان جنگ) را نداند. تعارض و ستیز راستهای رادیکال (چه در سطح داخلی و چه در عرصه بینالمللی) با ظریف و میراث او، نیز ناشی از همین قدر و قیمت اوست که قدر زر را زرگر شناسد و قدر گوهر را گوهری. شخصاً نیز در همه این سالها، کوشیدهام به سهم و وسع خویش، این قدرشناسی را ابراز کنم.
چنانکه در سال آخر دولت اول روحانی، در تحلیلی نوشتم که اگر خروجی این چهار سال جز برجام و تلگرام نبود (یکی بهمثابه الگو و ابزار تنشزدایی و گفتوگومحوری در عرصه بینالمللی و آن دیگر، بهمثابه زیرساخت شکل دادن گفتوگوی داخلی و شبکههای ارتباطی و اجتماعی)، انصاف و مسئولیتشناسی حکم میکند که به حمایت از روحانی پرداخت و بستر تداوم فعالیت دولتمردان او را فراهم ساخت. طبیعی و بدیهی بود که نقش اول تحقق برجام نیز، کسی جز محمدجواد ظریف نبود.
گرچه روند تحولات داخلی و خارجی به سمتی رفت که در چهار سال دوم، نه روحانی و نه ظریف (و نه کلیت دولت و حامیان و حاملان ایده آن) نتوانستند چنان که بایدوشاید گامی به پیش بردارند؛ اما ادعای بیپایهای نیست اگر بگوییم در برابر تندخوی بیآداب و ترتیبی، چون دونالد ترامپ که هیچ ملاحظه حقوقی و اخلاقی را در روابط بینالملل روا نمیداشت و هر پیمان و تعهدی را زیر پا میگذاشت، این برجام بود که همچون آخرین سنگر، امکان پایداری مشروع و متعارف را برای دولت و ملت ایران فراهم ساخت و با وجود همه بحرانهای اقتصادی، امنیت و اعتبار و حیثیت ملی را در سطح بینالمللی نگاه داشت.
البته، کنار رفتن ترامپ در سال ۱۳۹۹ و همزمانی آن با آخرین سال دوران دولت میانهروی روحانی، فرصتی تاریخی و استثنائی برای ایران بود تا آب رفته را به جوی بازآورد و توافق درهمشکسته را احیا کند. فرصتی که البته با مقاومت و ممانعت و دستاندازی و چنگاندازی راست رادیکال داخلی (که با تشکیل مجلس یازدهم، وجهه قانونی هم یافته بودند)، سوخت تا بدینترتیب، ترامپیستهای ایرانی، راه ناتمام ترامپ آمریکایی را طی کنند و بار مطلوب او را به منزل رسانند.
ناکامی روحانی و ظریف در احیای برجام، البته از قدر و قیمت آنان در نزد ناظر منصف نمیکاهد؛ چراکه شرط انصاف، لحاظ کردن همه عوامل و نیروهای مؤثر در یک روند یا رخداد سیاسی است و طبعاً، دولت دستبسته و برلببام و کمپشتوانه روحانی نمیتوانست در زمستان ۱۳۹۹ و بهار ۱۴۰۰، خزان برجام را پایان دهد. بااینحال، وزن و اعتبار ظریف همچنان تاحد قابلتوجهی برجا بود. چنان که در موسم انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، مدام پذیرای شخصیتهای اصلاحطلب و میانهرویی بود که به دیدارش میرفتند و او را دعوت به نامزدی میکردند.
فراخوانهایی که گرچه او هربار به آنها پاسخ منفی میداد و مصدقوار بر سوگند خود پای میفشرد؛ اما هنوز از چنان پایگاه و اعتبار اجتماعی برخوردار بود که جریان حاکم را از ریسک و قمار بر سر او باز میداشت. چنین بود که مصاحبه صریحاش را بهانه کردند تا بهزعم خود، یک بار برای همیشه او را از اندیشیدن به نقشآفرینی در سیاست داخلی بازدارند.
با گذشت دو سال از آن روزها، پیشبینی ظریف درباره ناتوانی جریان حاکم در احیای برجام بیش از یک سال است تحقق یافته و فراتر از آن، سیاست خارجی ایران در دو جنگ شبهجهانی اوکراین و غزه، تا لبه تهدید و معرض اتهام پیش رفته است.
چنین شرایطی، طبعاً فرصت و زمینه مناسبی است که ظریف بهعنوان مهمترین نماینده، سخنگو و حتی نظریهپرداز تنشزدایی ایرانی به میدان آید، سیاستهای تندروها را به نقد کشد و دستاوردهای خود را در برابر انبان بیمحتوای ادعاها و فضاسازیهای دلواپسان، به نمایش گذارد. این، فرصت مناسبی است که ظریف در چند ماه اخیر کوشیده از آن سود جوید و از تریبونها و پلتفرمهای گوناگون در جهت آن، سخن گوید.
بااینحال، سود جستن ظریف از این فرصت، ظرافتها و دقتهایی سیاسی و رسانهای را میطلبد. در وجه سیاسی، ظریف باید بکوشد جایگاه خود را بهعنوان چهرهای ملی و معتمد دوسویه («جامعه و نخبگان مدنی» و «حکومت و نخبگان سیاسی») را حفظ کند و این موقعیت لغزان و خطیر را به جهت اشتباههای محاسباتی از کف ندهد؛ چراکه ظریف چه بخواهد و چه نخواهد، چه بپسندد و چه نپسندد، یکی از معدود ظرفیتهای جدی کشور در سطح داخلی و بینالمللی است که حفظ آن، بیش از هرچیز برعهده خود اوست.
اما نکته مهمتر، وجه رسانهای سود جستن ظریف از فرصت کنونی است. ظریف گرچه شخصیتی دارای قدر و قیمت و ارج و قربت است؛ اما همچون سرمایهای است که سخاوت بیش از اندازه در هزینه کردن آن، از قدر و اندازه آن خواهد کاست.
متاسفانه، به نظر میرسد ظریف به ظرافتهای این دو وجه (بهویژه وجه رسانهای)، توجه لازم را ندارد. حضور پیاپی در کنگرهها و مجامع احزاب، تشکلها، نهادهای فرهنگی، رسانهها و... شاید برای شخصیتها و تحلیلگران سیاسی امری عادی و مثبت هم باشد و هرچه بیشتر در صحنه حضور یابند، امکان کنشگری بیشتری بیابند. اما برای شخصیتی که جایگاهی بالاتر از یک بازیگر یا تحلیلگر سیاسی دارد، ملاحظات بیشتری لازم است.
مخصوصاً در مورد شخصیتی که جایگاهی ملی و بینالمللی دارد و هر گفته یا رفتار او، با تحلیلها و برآوردهایی گسترده مواجه میشود. (نمونه آن، مصاحبه بحثبرانگیز ظریف با یک روزنامه تندرو که نیویورکتایمز آن را در سطح «مشاوره به رهبری نظام برای تغییرات در سیاست خارجی» تحلیل و تفسیر کرد). حتی اگر چنین تفاسیری هم در میان نباشد؛ سخنرانیها و مصاحبههای مکرر ظریف که اغلب هم با مضامین و روایتهایی تکراری همراه است، از ارزش و وزن سخن او میکاهد و ناخواسته باعث میشود سخنان جدی و مؤثر او در مقاطع دیگر هم، کمتر شنیده شود.
در همین دو روز گذشته، ظریف در کنگره یک حزب و یک نشست دانشجویی سخنرانی کرده است که محتوای آن، نکته خاصی بیش از مواردی که در سخنرانیهای قبل گفته بود، به همراه ندارد و به نظر هم نمیرسد بازخورد و توجه به آن، با گفتارهای مثلاً دو ماه پیش او، قابلقیاس باشد. چنین است که در مقام یک ناظر علاقهمند به دکتر ظریف، دوستانه میتوان او را خطاب قرار داد و از او خواست که در رویکرد سیاسی-رسانهای خود تجدیدنظر کند و نگذارد جایگاهاش از سیاستمداری ملی و بینالمللی به زینتالمجالس و خطیب محافل فروکاهد...