فرارو- زمانی که "شی جین پینگ" که اکنون در سومین دوره ریاست جمهوری بی سابقه خود قرار دارد برای اولین بار در سال ۲۰۱۲ میلادی به قدرت رسید قصد خود را برای جایگزینی نظم بینالمللی غرب با "جامعه سرنوشت مشترک" نشان داد.
به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست، شی جین پینگ با حمایت رشد اقتصادی و ثبات سیاسی فوق العاده چین به دنبال نظم بخشیدن به "هرج و مرج" است که فیلسوف چینی کنفوسیوس بیش از دو هزار سال پیش از آن سخن گفته بود. شی اغلب به تفکر کلاسیک چینی اشاره میکند و هدف اش ساختن چیزی است که معتقد است نظمی "جامع تر" و "عادلانه تر" است.
به منظور درک جاه طلبی و چشم انداز بزرگ شی برای نظم بینالمللی چین لازم است که زیربنای فلسفی آن را بهتر درک کنیم به ویژه در مورد تثبیت شی و حزب کمونیست چین با تفکر کنفوسیوس. این نیز به نوبه خود مستلزم درک بستری است که از طریق آن چنین اتفاقی رخ داده و نیازمند غوطه ور شدن در تاریخ چین و بررسی آن است.
در زمانهای قدیم پیش از ظهور سلسلههای معروف چین دشت مرکزی چین متشکل از چندین قبیله بود که رهبر مشترکی نداشتند. طبق سنت علیرغم وجود دعوا بین آن قبایل سازوکاری به نام شانرنگ وجود داشت که جانشینی را بر اساس فضیلت و رفتار اخلاقی به جای نسب خونی تضمین میکرد.
از این طریق پادشاه "یو" کبیر با جلب احترام قبایل دیگر جانشین امپراتور "شون" شد. پسرش "شی" اولین سلسله شیا را تأسیس کرد، اما در طول دوره زمامداری سلسلههای شیا، شانگ و ژو هیچ قدرت متمرکزی وجود نداشت. در عوض، به دلیل کثرت دولتها و استقلال نسبی آنان این دورهها با بی نظمی و هرج و مرج همراه بودند. در همین دوره زمانی بود که کنفوسیوس که آموزه هایش تمدن و تفکر سیاسی چین را برای هزاران سال شکل میداد ظهور کرد.
کلید درک فلسفه کنفوسیوس درک آن از "بهشت" است منبع تمام انسانها و منشاء همه ارزشهای اجتماعی. بهشت چین پدرانه است، اما هدف آن به جای ایجاد یا تخریب تضمین نظم و هماهنگی است.
به همین ترتیب کنفوسیوس انسانها را منزوی نمیدانست بلکه در یک سیستم سلسله مراتبی قرار میداد که با خانواده آغاز میشود که بخشی از یک قبیله است و اولین گام به سوی تاسیس دولت بود. برتری منفعت جمعی بر فرد ویژگی اساسی نظم اجتماعی و آن چه اندیشه چینی آن را برتری اخلاقی قلمداد کرده بوده است.
بنابراین، جامعه کنفوسیوس متشکل از افرادی است که به خط روشنی از اقتدار احترام میگذارند و از آن اطاعت میکنند. از آنجایی که جامعه سنتی چین خانواده را واحد اساسی میدانست کنفوسیوس استدلال کرد که دولت خوب باید بر اساس پیوند با خانواده باشد. بر اساس این ایده اگر اصول حاکم بر خانواده در روابط بین اعضای جامعه اعمال شود نتیجه آن یک جامعه هماهنگ است.
سلسله ژو کارزاری را برای ایجاد و حفظ نظم بین سایر استانهای چین آغاز کرد. با این وجود، آن سلسله بزرگترین خاندان نبود و به این درک رسید که قوه قهریه به تنهایی برای تبدیل شدن به دولت مسلط کافی نیست. این همان چیزی است که ژو را به سوی اقتباس از کنفوسیوس سوق داد تا تیان شیا (همه در زیر بهشت) را ایجاد کند و سیستمی موثر را برقرار سازد که در آن بسیاری از مناطق مستقل ماموریت "پسر بهشت" را برسمیت بشناسند. در این سیستم پسر بهشت به اربابان حقوقی بر قلمرو، جمع آوری مالیات در آن و اختیار ایجاد نظامهای حقوقی خود در ازای تعهد آنان به پرداخت خراج و اطاعت از او در زمان جنگ را اعطا میکند.
اربابان "پسر بهشت" را به عنوان نماینده اخلاق بهشتی به رسمیت شناختند بنابراین، جای پیوند شخصی فئودالیسم در اروپا را گرفتند. حکومت بهشتی چین آن گونه که پادشاهان اروپایی از آن برخوردار بودند حق الهی نبود بلکه پذیرش مشروعیت دولت تا زمانی اعتبار داشت که حکومت اخلاقی و عادلانه باشد و به تعهدات خود در قبال آن عمل کند.
با این وجود، در طول دوره دوم سلسله ژو اربابان قدرتمند خراج "پسر بهشت" را حفظ کردند و عناوین خود را رها کرده و عملا استقلال خود را به دست آوردند که منجر به سقوط آن سلسله توسط "ژائو شیانگ" از دودمان شین شد.
"شین شی هوانگ" از نوادگان او شش ناحیه دیگر را از طریق ابزارهای نظامی و قانون گرایی فتح نمود و اولین سلسلهای را تاسیس کرد که بر چین متحد حکمرانی کرده بود: شین.
ترجیح سلسله شین برای به دست آوردن ماموریت "پسر بهشت" از طریق بادائو (راه هژمون) به جای وانگدائو (روش پادشاهی برای حکومت) همان طور که منسیوس توصیه کرد باعث ایجاد کشمکش بین هر دو فلسفه در تیان شیا شد.
پس از آن سلسله هان به طور رسمی دکترین کنفوسیوس را پذیرفت و آن را علیرغم انتشار گسترده بودیسم و تائوئیسم به عنوان پایه اخلاقی برای همه رفتارهای بشری ترویج کرد، اما صرفا تا زمان سلسله سونگ در آغاز هزاره بود که دکترین کنفوسیوس تمام سیستمهای اجتماعی، سیاسی و فلسفی را در چین تنظیم کرد.
این واقعیت که تیان شیا بر اساس طبیعت نیست بلکه بر اساس رابطه است بدان معناست که یکی در معرض دیگری قرار میگیرد و این رابطه است که آن را تعریف میکند. از نظر تاریخی تمام چیزهایی که با فرهنگ چینی بیگانه بودند "بربر" قلمداد میشدند. در واقع، توانایی چین برای انطباق با خود با شرایط به آن کشور اجازه داده تا هویت خود را در بدترین شرایط حفظ کند.
تعیین این که آیا ایده چین به عنوان موجودی تغییر ناپذیر از دوران باستان تا امروز وجود داشته یا خیر دشوار است، اما آن چه واضح به نظر میرسد آن است که دکترین کنفوسیوس توانست سلسلههای اقلیتهای قومی را که پس از چینی شدن فتوحات خود را تکمیل کردند جذب کند. سلسلههای چینی بعدی که توسط مردم غیر هان که از مغولستان یا منچوری تاسیس شدند نمونهای از این واقعیت است. این نکته بسیار مهم است، زیرا نشان میدهد که دکترین کنفوسیوس صرفا نظامی برای اخلاق نیست بلکه یک موضوع اساسی برای مشروعیت سیاسی میباشد. علاوه بر این، میتوان آن را به سمت بیرون گسترش داد. تسلیم یک دولت به تیان شیا به چین اجازه داد تا به مرکز این ساختار تبدیل شود و ویژگیهای تمدن خود را به بقیه سیستم منتقل کند.
تحت تیان شیا این روش کنفوسیوسی از تفکر در مورد روابط و تعهدات در نظام بین المللی به کار میرود تا ایده یک خانواده گستردهتر را بازتاب دهد. بنابراین، تیان شیا چین را فراتر از هر گروه سیاسی، فرهنگی یا نظامی دیگری قرار میدهد. این سیستم نظم و حکمرانی چینی توسط نخبگان را در اولویت قرار میدهد.
بدین ترتیب برای مدت زمانی طولانی نظام بین المللی شرق آسیا در طول دوره طولانی اتحاد چین شکل گرفت و از طریق آن قبایل مختلف در ساختار گسترده تری از قدرت در هم آمیختند و در نهایت تحت فرمان امپراتور قرار گرفتند که به عنوان "پسر بهشت" مبتنی بر تیان شیا بود، اما ماموریت "پسر بهشت" به جای اینکه یک فرمان الهی برتر از شرایط انسانی باشد دارای مسئولیت مدنی در حفظ هماهنگی بین رعایا از جمله کسانی بود که بعدا تحت پوشش آن قرار گرفتند.
از سلسله مینگ تا جنگ اول تریاک سیستم خراج گزاری چینی ثبات سیاسی را در منطقه ایجاد کرد. در زمان سلسله "مینگ" آیین کنفوسیوس به کره و ویتنام گسترش یافت. در ژاپن ادبیات کلاسیک کنفوسیوس به بخش اساسی آموزش اشراف و نخبگان تبدیل شد. بدین ترتیب، این کشورها بخشی از نظام خراجی شدند که نظام بین المللی منطقه را شکل داد. اما پرداخت خراج به جای این که بهعنوان یکی از تعهدات اجباری اصلی در تصور رایج غرب از سیستم قلمداد شود باعث برسمیت شناخته شدن برتری فرهنگی امپراتور چین شد. هم چنین، مبادله هدایا و عنایات و بخششها باعث حفظ تعادل در سیستم منطقهای شرق آسیا شده بود. امپراتور چین همواره بیش از آن چه دریافت میکرد میبخشید و این پرداخت بهایی برای تضمین عملکرد نظم منطقهای بود.
بدین ترتیب چین در طول سیستم خراج گزاری به هژمون شرق آسیا تبدیل شد و هژمونی آن از طریق تیان شیا چندان متفاوت از هژمونی در تصور خود غرب نبود، زیرا در هر دو مورد مسئله قدرت چه فرهنگی و چه مادی امری حیاتی باقی مانده است.
با این وجود، هژمونی چین از این جهت متمایز بود که دارای درجه بالاتری از ویژگی اخلاقی نسبت به هژمونی غربی بوده است. چین برای نزدیک به شش قرن پیش از جنگهای تریاک یک هژمون صلح آمیز بود در درجه اول به دلیل ایدههای کنفوسیوسی در مورد تعهد و مسئولیت پذیری که از روابط بین پدر و پسر سرچشمه میگرفت که به سیستم منطقهای نیز گسترش مییافت. این وضعیت به ایجاد تصویری مثبت از امپراتور چین چه در داخل و چه در خارج از چین کمک کرد.
چین نظام منطقهای را تنظیم کرد و با تخصیص امتیازاتی به بازیگران اش بر اساس میزان همسان سازی فرهنگی که آنان از خود نشان دادند عملکرد تمام فعالیتهای تجاری را تضمین کرد. کره، ویتنام و پادشاهی ریوکیو مناطق پرداخت کننده خراج بودند که بالاترین درجه یکسان سازی فرهنگی را از خود نشان دادند و بنابراین امتیازات بیش تری به آنان ارائه شد. این سیستمی بود که برای تمایز بین "بربر" و "متمدن" با توجه به همسان سازی فرهنگ چینی طراحی شده بود.
این جنگهای تریاک بودند که سیستم سلسله مراتبی چین را تا پایان جنگ جهانی دوم به سیستم استعمار مستقیم تغییر دادند و در عین حال به تدریج باعث گسترش افکار غربی به شرق آسیا شدند. در طول انقلاب فرهنگی دکترین کنفوسیوس به شدت آسیب دید، زیرا مائوئیسم ایدئولوژی جدید چین شد.
با این وجود، پس از مرگ مائو سیاست متمدن کردن چین و تحکیم مشروعیت حزب کمونیست چین آغاز شد. یک بار دیگر دکترین فرزند پرستی باعث ترویج اطاعت و تنظیم روابط شده و در نتیجه الگوی "رویای چینی" شی را دوباره برقرار میسازد.
دغدغه حزب کمونیست چین از زمان تاسیس در سال ۱۹۲۱ میلادی این بوده که به دنبال مشروعیت برای تغییر چین باشد. با معرفی "اقتصاد بازار سوسیالیستی" حزب کمونیست چین با بهبود متوسط استاندارد زندگی چین به این هدف دست یافت. هنگامی که شی دبیرکل حزب شد از "لیو شیانگ" متفکر کنفوسیوس استفاده کرد تا بر ارتباط بین قدرت و نیازهای مردم تاکید کند.
در حالی که غرب تمایل دارد از دولت تک حزبی فعلی چین به عنوان ساختاری غیر قانونی انتقاد کند برای بخش بزرگی از مردم چین این امر غیر عادی نیست. برای بیش از دو هزار سال چین توسط نخبگان یکپارچه کنفوسیوس از طریق یک سیستم نظارت امپریالیستی که برای تامین نمایندگی متناسب در تیان شیا طراحی شده بود اداره شد.
دولت تک حزبی بیشتر شبیه سنت چینی شایسته سالاری است تا آرمان دموکراسی غربی. سیستم امپراتوری چین معروف به "کجو" نه تنها برای استخدام افراد مستعد برای اداره دولت بلکه برای مقابله با قدرت ارتش و حاکمیت بود. این نظام به تحرک اجتماعی همراه با ثبات سیاسی و اجتماعی منجر شد به ویژه که تعداد مسئولان متناسب با جمعیت هر استان بود.
کجو الگوی استاندارد برای یک مرد اخلاق مدار بود تا فضایل خود را اثبات کند و به امید تبدیل شدن به یک بوروکرات باشد. امروزه والدین چینی تمرکز مهمی بر آموزش فرزندان خود دارند و تاثیر الگوی آموزشی چینی با عملکرد بالای دانش آموزان کره ای، ژاپنی و ویتنامی بازتاب پیدا میکند. نوادگان کجو در چین امروزی باید در آزمونهای استخدامی خدمات دولتی و دانشگاهها شرکت کنند که امکان دسترسی به رهبری برای همه طبقات اجتماعی و کمک به مشروعیت بخشیدن به سیستم را فراهم میسازد.
علاوه بر این، چین از تاریخ و فرهنگ برای ساختن روایتی خطی استفاده میکند که جایگزین مدرنیته غربی میشود. شی در برخی مواقع به سلسله "شینگ" اشاره میکند از سوی تاریخ نگاران ملی گرا و کمونیست چینی مورد انتقاد قرار گرفته است. علیرغم آن که سلسله شینگ کنترل خود را به تایوان، مغولستان، تبت و شین جیانگ گسترش داد به دلیل امپریالیسم غربی روسیه و ژاپن چین را مقصر از دست دادن کنترل اقتصاد و بنادر خود دانستند.
"وانگ کیشان" معروف به دست راست شی در سال ۲۰۱۸ میلادی در مجمع جهانی اقتصاد جدید در سنگاپور سخنرانی کرد جایی که به سال ۱۸۴۰ میلادی به عنوان "صد سال تحقیر ملی" و عزم تمدن هزاره چین برای بازپس گیری جایگاه آن کشور در جهانی با "ویژگیهای چینی" اشاره کرد.
این روایت از تاریخ در آرمانهای حزب کمونیست چین ریشه دوانده که مشروعیت آن بر بازیابی موقعیت تاریخی چین استوار است. برای شی هویت چینی فراتر از مرزها و مقاصد ملی و سرزمینی است. شی "خون چینی" میلیونها هوآکیائو (شهروندان چینی مقیم خارج از کشور) و هوآرن (قومی چینی در خارج از کشور) را بخشی از "خانواده بزرگ چینی" میداند که برای تقویت احیای "رویای چینی» ضروری است.
این رویا "هماهنگی" تجربه شده در طول تاریخ سلسلههای چین را به تصویر میکشد تا منطقه را در مورد مزایای پکس سینیکا در آسیا متقاعد سازد.
در واقع، در خلال نوزدهمین کنگره ملی شی توضیح داد که "رویای چینی" قرار است توسط بقیه جامعه بینالمللی به اشتراک گذاشته شود. در سال ۲۰۰۵ میلادی چین در دوران "هو جینتائو" رئیس جمهور وقت مفهوم "دنیای هماهنگ" را معرفی کرد. در همان سال "گان یانگ" فیلسوف چینی در پکن در سخنرانیای از متحد کردن کنفوسیوس، مائوئیسم و اصلاحات شیاپوینگ حمایت کرد در حالی که "ژائو تینگ یانگ" فیلسوف بحث بر سر مفهوم تیان شیا و کاربرد آن در جهان معاصر ما را آغاز کرد سیستمی که به سلسلههای چین اجازه میداد تا به طور هماهنگ بر خراجهای محلی خود حکمرانی کند و میتوانست قدرت اش را به بیرون گسترش دهد. به عبارت دیگر، حزب کمونیست چین و روشنفکران چینی سعی در توجیه قدرت خود و ارائه تصویری خیرخواهانه از چین دارند.
با این وجود، علیرغم آن که "ژائو تینگ یانگ" اصرار داشت که تیان شیا هیچ گونه "بیگانه"ای ندارد واضح است که "مرکز چینی" از پویایی طرد و شمول برای به حاشیه راندن دیگران مانند غرب یا حتی کشورهای پیرامونی استفاده میکند. در حالی که اندیشه کنفوسیوس از استفاده از زور صرفا برای بازگرداندن نظم سیاسی و اخلاقی حمایت میکند دیپلماسی پدرانه با ویژگی خراجگزارانه را ترویج میکند. برای کسانی که نمیدانند نظم بین المللی چین به چه شکل است این چیزی است که باید در نظر داشته باشند و درک کنند.