با گذشت یک ماه ازعقدمان پی بردم که همسرم نمایشگاه خودرو ندارد بلکه در یک شرکت خصوصی لوازم آرایشی وبهداشتی به عنوان بازاریاب مشغول بکار است.
این زوج جوان که ۱۰ روزی از زندگی مشترکشان میگذشت دریکی از روزهای پایانی تابستان امسال برخلاف تازه عروس و دامادهای دیگر که ذوق و شوق زندگی دارند، راهی دادگاه خانواده شهید محلاتی شدند. البته تازه داماد بار اولش نبود که به دادگاه خانواده آمده بود چرا که پنج سال پیش نیز از همسراولش نیز در همان مراحل آغاز زندگی مشترک به بن بست رسیده و برای جدایی راهی دادگاه شده بود.
به گزارش ایران، دقایقی بعد زوج جوان که باهم مشاجره لفظی داشتند وارد شعبه ۲۴۵ شدند. قاضی درحال ورق زدن پرونده آنها بود سرش را بلند کرد واز تازه عروس جوان که اشک میریخت پرسید ماجرا چیست؟ چرا دادخواست طلاق داده اید؟
مهسا گفت یکسال پیش من و همسرم در مراسم عروسی یکی از اقوام همدیگر را دیدیم، ازآنجا که فرهاد از بستگان دور پدرم بود برای ازدواج با من به خانواده ام معرفی شد. زمانیکه وی به همراه خانواده اش برای خواستگاری به خانمان آمدند، پدر فرهاد گفت که پسرش در کرج نمایشگاه خودرو دارد و از درآمد خوبی برخوداراست.
با توجه به اینکه من دریک خانواده سنتی بزرگ شده بودم بدون هیچ تحقیق و شناختی با مهریه ۳۰۰ سکه بهارآزادی به عقد فرهاد درآمدم. با گذشت یک ماه ازعقدمان پی بردم که همسرم نمایشگاه خودرو ندارد بلکه در یک شرکت خصوصی لوازم آرایشی وبهداشتی به عنوان بازاریاب مشغول بکار است.
اما با برملاشدن شغل همسرم، چون هدفم زندگی بود از این موضوع چشم پوشی کردم. آقای قاضی زمانیکه برای خرید سرویس طلا به طلافروشی رفتیم او به من گفت توانایی خرید سرویس طلا را ندارد؛ بنابراین از وی سخت نگرفتم واز خرید سرویس طلا صرفنظر کردم، با توجه به اینکه خانواده ام از نظر تمکن مالی درسطح متوسط جامعه قراردارند، تمام لوازم خانگی (جهیزیه ام) را با اقساط تهیه کردند.
هنوز ۶ ماه از عقدمان نگذشته بود که متوجه پرخاشگریهای فرهاد شدم. ابتدا تصورم این بود که با گذشت زمان رفتارش تغییر خواهد کرد، به وی فرصت دادم. اما نه تنها رفتارش را اصلاح نکرد حتی کار به جای کشید که مقابل دیگران تحقیرم میکرد.
آقای قاضی با وجود این همه بدرفتاری موضوع را از والدینم پنهان کردم و به خودم امیدواری میدادم شاید وقتی زندگی در زیر یک سقف را شروع کنیم همسرم از این بدرفتاریها دست بردارد.
خلاصه بدون اینکه مراسمی برایم بگیرد، زندگی مشترک را آغاز کردیم. یک روز دوستم برای دیدن من به خانمان آمده بود درباره چیدمان وسایل خانه (جهیزیه ام) سرگرم صحبت بودیم که در این هنگام فرهاد وارد صحبتهای ما شد و از جهیزیه ام ایراد گرفت و مقابل دوستم تحقیرم کرد.
این درحالی بود که خودش هیچ هزینهای برای خرید لوازم خانگی پرداخت نکرده و دست خالی وارد زندگی مشترکمان شده بود. تحقیرهایش برایم گران تمام شد، همان لحظه نسبت به رفتارهایش اعتراض کردم ناگهان در حضور دوستم به من حمله ورشد و مرا به باد کتک گرفت.
با گذشت ۱۰ روز زندگی مشترک با صورتی کبود راهی خانه پدری ام شدم. آقای قاضی همسرم نه اخلاق خوبی دارد و نه کار درست حسابی که به زندگی امیدوار باشم از بدرفتاریهای وی به ستوه امده ام او مرد دهن بینی است و تحت سلطه خواهرانش قراردارد هرچی آنها بهش دیکته کنند، انجام میدهد.
حاضرم تمام مهریه ام را که ۳۰۰ سکه بهار آزادی است به وی ببخشم و جانم را نجات دهم. سپس نوبت به تازه داماد رسید ازحرکات غیر ارادیش مشخص بود که مرد پرخاشگری است.
فرهاد به قاضی پرونده گفت: قبول دارم با همسرم بدرفتاری کردم قول میدهم اخلاقم را اصلاح کنم. مهسا را دوست دارم روزحادثه دریک لحظه کنترل عصبی خود را از دست دادم و وی را کتک زدم تعهد میدهم که هرگز با وی بدرفتاری نکنم.
قاضی مهدوی این زوج جوان را به سعه صدر دعوت کرد و به آنها گفت که زندگی فراز و نشیب زیادی دارد و باید با دشواریهای آن دست و پنجه نرم کنند واز تازه داماد جوان خواست که از تحقیر و بدرفتاری دست بردارد.
اما عروس خانم اصرار به جدایی داشت. اما قاضی آنها را به واحد مشاوره راهنمایی کرد تا عجولانه برای زندگی مشترکشان تصمیم گیری نکنند؛ بنابراین با گذشت یک ماه از کلاسهای مشاوره عروس جوان اصرار برجدایی داشت و به قاضی گفت تمام حریمهای اخلاقی بین من و همسرم شکسته است و دیگر قادر به ادامه زندگی باهم نیستیم. گفتنی است، قاضی مهدوی نیز برخلاف میل باطنی اش حکم جدایی آنها را صادر کرد.