شب در ادبیات در دورههای مختلفی به عنوان نماد استفاده شده است در اشعار کلاسیک بیشتر واژه شب به عنوان نماد طبیعت و به منزله نشانهای حماسی جلوه گر شده و در دورههای مختلف به اقتضای زمان و شرایط اجتماعی به عنوان نماد گردش روزگار، عرفان و در عصر حاضر استعارهای از استبداد و تاریکی قلمداد میشود. اما بسیاری از شاعران نیز شب را با عشق آمیخته اند که قابل توجه است.
*****************************
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از این حال پریشان که من امشب دارم...
«مهدی اخوان ثالث»
شب بخیر
*****************************
شب سردی ست
و من با دل سرد
به خودم می گویم:
خبری نیست، بخواب!
باز هم خواب محبت دیدی!
«حمید مصدق»
شب بخیر
*****************************
شب ز غم چون گذرانم
منِ تنها مانده؟
ای خوش آنکس که شبش
تکیه به پهلوی کسیست
«امیرخسرو دهلوی»
شب بخیر
*****************************
شب گم شده در سیاهی چشمانت
شد رود ستاره راهی چشمانت
قربان نگاه تو که اقیانوسی
افتاده به تور ماهی چشمانت
«جلیل صفربیگی»
شب بخیر
*****************************
بمان کنارمن امشب، دوباره شعر بخوان تا
برای هردویمان بعد گریه چای بریزم
دلم گرفته ازینجا، کمی مراقب من باش
دلم گرفته برای تو، شب بخیر عزیزم
«حامد ابراهیمپور»
شب بخیر
*****************************
میخوابم و شبم را
به تو میسپارم
رؤیایم را
به بیداریت به رویایت
تا هر چه میخواهی
با آن بکنی
تا صبح
جهان من
از آن توست
«افشین یداللهی»
شب بخیر
*****************************
شب است و در شب من خوشنشینیات زیباست
به بوسه از لب من خوشهچینیات زیباست
«حسین منزوی»
شب بخیر
*******************************
هزار و یک شب ما را به سطل ماه بریز
شبی بخیر نکردیم، شب بخیر عزیز
«احسان افشاری»
شب بخیر
*****************************
در این شب سیه که فرو مرده شمع ماه
ای مه! چراغ کلبه من باش ساعتی
«رهی معیری»
شب بخیر
*******************************
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
«سیمین بهبهانی»
شب بخیر
*****************************
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است
«سعدی»
شب بخیر
*******************************