"من که حال خودم را نمیفهمیدم با او درگیر شدم. او چند سیلی به صورتم زد. میخواستم فرار کنم، اما دیواری راهم را بسته بود، به همین خاطر چاقویی را که در جیب داشتم بیرون آوردم و یک ضربه به گردن مرتضی زدم. همانموقع با موتور فرار کردم، اما چندساعت بعد دوستانم با من تماس گرفتند و گفتند سپهر در بیمارستان جان سپرده است...."
پسر جوانی که چاقو خریده بود تا از موتور گرانقیمتش محافظت کند، در یک درگیری با همان چاقو جوان دیگری را به قتل رساند.
به گزارش شرق، خرداد سال گذشته مأموران در جریان مرگ جوانی در یکی از پارکهای غرب تهران قرار گرفتند. با حضور پلیس در محل مشخص شد جوان زخمی سپهر نام دارد و توسط پسری به نام پدرام زخمی شده است.
هرچند سپهر به بیمارستان منتقل شد، اما به دلیل شدت خونریزی جانش را از دست داد. با انتقال جسد به پزشکیقانونی تحقیقات دراینباره آغاز شد و مأموران متوجه شدند پدرام او را کشته است. ساعاتی بعد از بهدستآمدن این اطلاعات بود که پلیس دوست پدرام را بازداشت کرد. آرش به مأموران گفت: پدرام برای سرزدن به من آمده بود. او در شهرری زندگی میکند. ما در پارک بودیم که سپهر آمد و با هم درگیر شدیم. بعد هم سپهر را با چاقو زد.
دقایقی بعد مأموران به خانه پدرام رفتند و او را بازداشت کردند. پدرام بعد از بازداشت به قتل اعتراف کرد و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۷ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. متهم روز گذشته پای میز محاکمه رفت. این جوان ۲۰ ساله گفت: آن روز در خانهمان مشروب خورده بودم که دوستم آرش با من تماس گرفت و از من خواست تا به محله آنها بروم. من هم قبول کردم. من با موتور به داخل پارک رفتم و آنجا با آرش و چند نفر دیگر از دوستانمان بار دیگر مشروب خوردم. حال طبیعی نداشتم و دوستانم میگویند در حال عربدهکشی بودم که سپهر آمد، مقابل من ایستاد و به من اعتراض کرد. او لحن تندی داشت.
این متهم ادامه داد: من که حال خودم را نمیفهمیدم با او درگیر شدم. او چند سیلی به صورتم زد. میخواستم فرار کنم، اما دیواری راهم را بسته بود، به همین خاطر چاقویی را که در جیب داشتم بیرون آوردم و یک ضربه به گردن مرتضی زدم. همانموقع با موتور فرار کردم، اما چندساعت بعد دوستانم با من تماس گرفتند و گفتند سپهر در بیمارستان جان سپرده است.
وی در پاسخ به سؤال قاضی درباره اینکه چرا چاقو حمل میکرده، گفت: مدتی بود موتور گرانقیمتی خریده بودم. چون در محله ما خفتگیری زیاد بود، میترسیدم موتورم را از من به زور بگیرند. به همین خاطر چاقو در جیب داشتم. من واقعا پشیمان و شرمنده اولیایدم هستم و از آنها تقاضا دارم تا مرا ببخشند. من واقعا قصد قتل نداشتم. با پایان جلسه دادگاه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.