bato-adv
کد خبر: ۳۹۲۸۰۸

چهارشنبه‌ها در حمام کهریزک چه می‌گذرد؟

تک‌تک جوان‌هایی که در این سرا خدمات نیکوکارانه ارائه می‌دهند اهل همین سرزمین هستند و با فراز و نشیب‌هایی که در زندگی هر کدام از ما وجود دارد آشنایند اما جاذبه‌ای که این سرا دارد هر هفته آنها را به اینجا می‌کشاند. اینجا پیچ و خم زندگی فراموش‌شان می‌شود و برای یک هفته دیگر انرژی هدیه می‌گیرند.
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۵ - ۱۳ اسفند ۱۳۹۷

چهارشنبه‌ها در حمام کهریزک چه می‌گذرد؟

جوان‌هایی که در این سرا خدمات نیکوکارانه ارائه می‌دهند اهل همین سرزمین هستند و با فراز و نشیب‌هایی که در زندگی هرکدام از ما وجود دارد آشنایند اما جاذبه‌ای که این سرا دارد هر هفته آنها را به اینجا می‌کشاند.

روزنامه ایران نوشت: تخت‌های فلزی در انتهای سالن که بیشتر به یک دالان باریک و دراز می‌ماند پشت سر هم ردیف شده‌اند. روی هر کدام‌شان یک زن سالخورده مو حنایی دراز کشیده؛ یکی در سکوت به‌جای نامعلومی خیره شده، یکی با خودش حرف می‌زند و یکی از سر بی‌قراری دست‌ها و پاها را بی‌وقفه تکان می‌دهد. تا چند دقیقه دیگر یکی یکی می‌روند آن سوی پرده برزنتی آبی رنگ. پشت پرده ضخیمی که از سقف آویزان شده، حمام آسایشگاه خیریه کهریزک است که چهارشنبه‌های هر هفته نیکوکاران جوان آنجا مشغول شست و شوی سالمندان هستند بی‌آنکه فکر کنند آنهایی را که مامان صدا می‌زنند خانواده و فرزندانی دارند یا نه. مامان‌های سالخورده کهریزک نه توان راه رفتن دارند، نه حرف زدن، نه غذا خوردن و نه کنترل ادرار: «مامان نوبت حنای شماست!»

قبل از این که تخت‌ها وارد سالن اصلی حمام شوند یک گروه از جوانان نیکوکار موهای مادران پیر را کوتاه می‌کنند، حنا به سرشان می‌گذارند، صورتشان را اصلاح می‌کنند، ابروها را برمی‌دارند تا جایی که لبخند مامان را ببینند. بعد از این مرحله همان گروهی که تخت‌ها را به ترتیب به این سوی پرده آورده‌اند، آنها را هل می‌دهند سمت رختکن.

اینجا سخت‌ترین بخش است برای این که معمولاً شب قبل مادرهای سالمند داروهای مسهل خورده‌اند و بیرون‌روی داشته‌اند اما جوان‌هایی که در این بخش خدمت می‌کنند موقع تعویض لباس و باز کردن پوشک حتی برای لحظه‌ای ابرو در هم نمی‌برند. بعد هم تخت‌ها به قسمت اصلی حمام که دور تا دور آن وان‌های پر از آب قرار دارد هدایت می‌شود. مسئولیت شست‌وشوی مادری که روی هر تخت دراز کشیده با دو نفر است. یکی شامپو می‌زند و دیگری با نهایت آرامش و مهربانی لیف می‌کشد. اگر یکی از مادرها قسمتی از بدنش زخم باشد یا به دلیل کهولت سن دست و پایش کج شده باشد مهربانی و آرامش نیکوکارهای جوان هم باید چند برابر شود.

خیلی از مادرها کم حوصله هستند و کلافه شده‌اند اما جوان‌ها با حوصله‌تر از این حرف‌ها هستند؛ یکی شعر می‌خواند، یکی با صدای بلند از بقیه می‌خواهد که صلوات بفرستند، یکی اسپند دودکنان وارد می‌شود و آن یکی ناز مادرها را می‌کشد. در بین‌شان از کارمند سپاه و نقاش هست تا مدرس دانشگاه، کارمند بانک و دانشجو و خانه‌دار. اما در حمام و وقتی داری مادر پیری را شست و شو می‌دهی، تفاوتی با بقیه نداری.

آرزوهایی که برآورده شد

بخش نارون‌ها مختص مادرهای سالمند است و دو حمام بزرگ در دو طبقه مجزا دارد که در هر طبقه تعدادی نیکوکار جوان، میانسال و سالمند به سرپرستی نیکوکارهایی که از سال‌های دور در این آسایشگاه فعالیت داشته هدایت می‌شوند. خواهران جعفری که عمر فعالیت‌شان به ۲۹ سال می‌رسد سرپرست گروه استحمام طبقه بالا و خانم یوسفی که از ۴۱ سال قبل یعنی وقتی ۲۴ ساله بوده در بخش‌های مختلف آسایشگاه کهریزک فعالیت داشته، چند سالی است سرپرستی گروه استحمام طبقه پایین را بر عهده دارد. سرپرست‌ها دعای مادرها را بزرگترین دارایی زندگی‌شان می‌دانند.

چند وقت پیش پزشک‌ها برای یکی از خواهرهای جعفری تشخیص تومور مغزی داده بودند و حالا که سر حال است می‌گوید این حال را مدیون مادرهاست که همیشه دعای خیرشان پشت سرش بوده. خانم یوسفی هم که ابتدا مادرش برای حمام کردن سالمندها به اینجا می‌آمد و بعد خودش، درست از همان زمانی که وضعیت بهداشت و امکانات نگهداری از سالمندها به خوبی این روزها نبود تا به امروز که مثل قبل توان راه رفتن ندارد هر طور شده خودش را به آسایشگاه رسانده تا به نیازی که برای بودن در این فضا احساس می‌کند پاسخ دهد.

در کنار سرپرست‌ها، که سال‌ها تجربه دارند، نیکوکارهای جوان بیشتر به چشم می‌آیند. فارغ از هیاهوی بیرون آسایشگاه چند ساعتی را اینجا سپری می‌کنند و حسابی که آرام شدند، به زندگی عادی برمی‌گردند. افسانه یکی از همین جوان‌هاست که چند وقت پیش نذر کرده بود ۷ زن سالخورده را حمام کند. فکر نمی‌کرد به این زودی خواسته‌اش برآورده شود و سر از حمام آسایشگاه سالمندان کهریزک درآورد. تمام صورتش می‌خندد وقتی که یک تخت جدید به سمتش می‌آید. یک ماه و نیم است که هر چهارشنبه تمام برنامه‌های زندگی‌اش را تعطیل می‌کند تا با انرژی اینجا حاضر شود و با جان و دل مامان‌ها را حمام کند. دو فرزند دارد اما به قول خودش حتی برای لحظه‌ای به این فکر نمی‌کند که در آینده بچه‌های خودش چه رفتاری با او خواهند داشت، فقط به این فکر می‌کند که سالمندان کهریزک نگاهش را به هر چه سالمند دور و برش می‌بیند تغییر داده‌اند: «به من ارتباطی ندارد که چرا خانواده این زنان کارهایشان را انجام نمی‌دهند. همین که با این کار حالم خوب می‌شود برای من کافی است. البته از دیدن این همه ضعف و ناتوانی‌شان ناراحت می‌شوم و از خدا خواهش می‌کنم آینده من این جوری نباشد.»

از افسانه در مورد واکنش خانواده‌اش و کسانی که می‌دانند چهارشنبه‌ها به چه کاری مشغول است می‌پرسم. جواب می‌دهد: «هر کسی که می‌داند چه کاری می‌کنم خوشحال می‌شود حتی شوهرم که چهارشنبه‌ها من را تا نزدیکی‌های آسایشگاه می‌رساند و از بچه‌ها مراقبت می‌کند تا من برگردم. راستش را بخواهی از وقتی اینجا آمده‌ام عوض شده‌ام. کارهایی را که قبلاً در خانه انجام نمی‌دادم یا برای انجام‌شان غر می‌زدم حالا با رضایت کامل انجام می‌دهم و روزهای هفته را به شوق چهارشنبه می‌گذرانم تا یک بار دیگر مامان‌هایی را ببینم که هفته قبل موقع شستن سر و رویشان به اجزای صورت آنها دقیق شده‌ام. تمام هفته چهره خندان‌شان جلوی چشمم است.»

نیکوکار جوان دیگری که نمی‌خواهد اسمش را بگوید نقاش است و این اولین تجربه‌اش از شستن آدم‌های کم توان نیست. پیش از این هم در بخش استحمام مراکزی مثل بچه‌های آسمان، خانه نرگس و فضاهای این چنینی فعالیت کرده، اما اینجا بیشتر به دلش نشسته و ماندگار شده: «من که پوشک دخترم را با اکراه عوض می‌کردم باورم نمی‌شد یک روز بتوانم با تمام وجود برای این مادرهای پا به سن گذاشته چنین کاری کنم.»

مهناز هم تجربه قبلی‌اش مربوط به بیمارستان رفیده است؛ پدرش که فوت شد رفت آنجا و بچه‌های دارای معلولیت آن مرکز را حمام برد اما نتوانست طاقت بیاورد و آمد آسایشگاه کهریزک. ۱۸ سال است که مسافرت، تفریح، میهمانی و همه برنامه‌های زندگی‌اش را طوری تنظیم می‌کند تا با چهارشنبه‌ها تداخل نداشته باشد. برای همین است که می‌گوید: «هیچ وقت برای چهارشنبه‌ام برنامه‌ای نمی‌گذارم، حتی عید نوروز. فقط دو مرتبه‌ای که رفته بودم کربلا و مکه و وقتی که دخترم به رحمت خدا رفته بود نیامدم وگرنه اینجا برای من با تمام دنیا فرق دارد و اگر یک هفته نیایم حالم خراب می‌شود.»

با خنده ادامه می‌دهد: «ناسلامتی اوایل لیسانس دلاکی داشتم و حالا دکترای این رشته را دارم. باید اینجا باشم تا مامان‌هایی را که حوصله ندارند و موقع شست‌وشو اذیت می‌شوند با مهربانی راضی به حمام کنم.»

نیلوفر سادات جوان دیگری است که راهش از بقیه نیکوکارها دورتر است. اوایل هر هفته و حالا هر دو هفته یک بار از اصفهان می‌آید کهریزک. دو سال قبل با خانواده‌اش آمده بود برای ملاقات که تابلوی حمام را روی دیوار دید و وقتی فهمید ماجرا از چه قرار است، برای استحمام داوطلب شد. همین حالا جوان‌های داوطلب زیادی در نوبت هستند تا برای انجام کارهای نیک در آسایشگاه پذیرفته شوند اما نیلوفرسادات از بس اصرار کرد بالاخره پذیرفته شد.

همین چند وقت پیش از مقطع کارشناسی‌ارشد رشته مدیریت بازرگانی دفاع کرده و حالا حدود یک ماه و نیم است که حوالی ساعت یک بامداد می‌رسد تهران، می‌رود حرم امام خمینی (ره) می‌خوابد و صبح زود خودش را می‌رساند آسایشگاه. نه تنها سختی راه به چشمش نمی‌آید که می‌گوید: «این آرزوی من بود و حالا هیچ چیزی ندارم بگویم جز این که خوشحالم آرزوی من به این زودی برآورده شد.»

یاس‌های امیدوار

مریم دختر جوانی است که درباره بخش‌ها و فعالیت‌های آسایشگاه خیریه برایم توضیح می‌دهد. هماهنگی کارهایی که اینجا انجام می‌شود با مریم است و مامان و باباهای آسایشگاه او را خیلی خوب می‌شناسند. از ساختمان یاس می‌گوید که مبتلاهای به بیماری ام‌اس آنجا بستری هستند و گروهی از نیکوکارها هم برای استحمام این افراد به آسایشگاه کهریزک می‌آیند. با این تفاوت که این گروه ۱۳۶ نفره در هفته دو مرتبه یعنی یکشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها برای استحمام می‌آیند چون بیماران مبتلا به ام‌اس وابستگی بیشتری به تخت دارند و نیاز بیشتری هم به حمام. برعکس بخش نارون‌ها که دو حمام بزرگ دارد در هر اتاق از ساختمان یاس یک حمام هست چون جابه‌جایی بیماران ام‌اس به دلیل اعوجاج اندام‌ها و نداشتن تعادل کار سختی است.

شاه‌کرمی که سرپرست این گروه است اینجا را مکانی تعریف می‌کند که در آن فقط عشق حکمفرماست و جاذبه مخصوصی دارد. جوان‌ترین عضو گروهش دختری ۲۹ ساله است که با تمام وجود برای استحمام این افراد تلاش می‌کند. در این بخش برای مددجوها از رختشوی‌خانه لباس تمیز نمی‌آید بلکه نیکوکارها با هزینه شخصی خودشان لباس‌های افراد مبتلا به ام‌اس را تهیه می‌کنند، به غیر از این برایشان وعده نیم‌روز هم درست می‌کنند. گذشته از این چون مددجوها سالمند نیستند و ذوق و امید بیشتری برای زندگی دارند نیکوکارهای جوان که در سطح شهر تهران سالن‌های شناخته‌شده‌ای دارند و در این مرکز کار آرایش و پیرایش انجام می‌دهند، سرشان شلوغ‌تر است. موهای مددجوها را کوتاه می‌کنند و رنگ می‌گذارند، بعد از حمام برایشان عطر و کرم می‌زنند، موهایشان را شانه می‌کنند و می‌بافند، لاک می‌زنند و...

گرفتن ناخن مددجوها هم کار خیلی سختی است، ضمن این که به دلیل داروهای هورمونی که می‌خورند رشد موهای زائد و ناخن‌هایشان زیاد است. برای همین آنها باید با دقت بسیار بالایی کار کنند. یکی از همین نیکوکارهای جوان می‌گوید: «برای خودم خیلی جالب است که بیرون از این فضا آدم بسیار بددلی هستم، حتی نمی‌توانم در لیوانی که اعضای خانواده‌ام با آن آب خورده‌اند، آب بخورم اما اینجا که می‌آیم همه چیز فرق می‌کند. بدون لحظه‌ای تردید سال‌های زیادی است که هر کاری برای این بیماران انجام می‌دهم و همین که نگاه مستقیم خدا را احساس می‌کنم برای من کافی است.»

سفر به جنوب شهر

تک‌تک جوان‌هایی که در این سرا خدمات نیکوکارانه ارائه می‌دهند اهل همین سرزمین هستند و با فراز و نشیب‌هایی که در زندگی هر کدام از ما وجود دارد آشنایند اما جاذبه‌ای که این سرا دارد هر هفته آنها را به اینجا می‌کشاند. اینجا پیچ و خم زندگی فراموش‌شان می‌شود و برای یک هفته دیگر انرژی هدیه می‌گیرند. آرامشی که در نقطه نقطه این آسایشگاه و در وجود اهالی آن جاری است حال و هوای آنها را عوض می‌کند. درست مثل دختری ۱۸ ساله از یک خانواده ثروتمند در شمالی‌ترین نقطه تهران که به جنوبی‌ترین منطقه آن می‌آید تا فارغ از هرگونه تجملات، به ساده‌ترین شکل ممکن غذا به دهان مادرهایی بگذارد که بعد از حمام ضعف می‌کنند و برایشان آرام‌آرام کتاب بخواند تا آسوده بخوابند.

bato-adv
مجله خواندنی ها