فیلم خون خدا در سه پرده خلاصه میشود که رکن پایه آن پرده میانی اش است وپردههای اول وپایان بُرشی است از قبل وبعد یک کابوس. پرده دوم معرفی شخصیت اصلی، حال و گذشته و امروزش و البته حیاتی است که آن را باخته و به ازای باختههایش اما برگ برندهای (چک) به نگاه و التفاتی در دست دارد.
معجزه و ایمان
پرویز جاهد
«خون خدا» میخواهد فیلمی درباره معجزه و ایمان باشد آن هم در روزگاری که ایمان بسیاری از مردم بهخاطر مادی گرایی، حرص، مال اندوزی، زندگی مصرفی، ریاکاری و دروغ رایج در جامعه، تا حد زیادی متزلزل و کم رنگ شده است. علی پاکزاد که روزگاری مهندس تحصیلکرده در آلمان بوده، حالا به فلاکت و تنگدستی افتاده و کارتن خوابِ خیابانها شده تا اینکه روزی در ایام عزاداری محرم، چکی خون آلود با مبلغی هنگفت در ظرف غذای خود پیدا میکند و به سراغ آدمهای مختلف از لوطی و بقال گرفته تا متولی تکیه و مداح و معمم میرود تا آن را برایش نقد کنند اما... چکی که به گفته آخوند مسجد میتوان با آن شکم بسیاری از گرسنهها را سیر کرد و امام حسین بهخاطر اینکه علی آدم درستی بوده او را انتخاب کرده و این چک را به او رسانده است.
فیلم ساختن درباره ایمان، معجزه و مفاهیم مذهبی و متافیزیکی، کار سادهای نیست و اگر نتوانی شیوه درستی برای بیان این مفاهیم پیدا کنی و کاری کنی که تماشاگر این مفاهیم را نپذیرد، فیلم ات از دست رفته است. علت اینکه تماشاگر سینما از مؤمن گرفته تا ملحد، معجزه ایمان را در فیلمهای درایر، تارکوفسکی و کارلوس ریگاداس میپذیرد و باور میکند به همین دلیل است. متأسفانه عباس میرزایی نتوانسته، ایمانی را که پایه و اساس فیلمش بر آن بنا شده، به تماشاگران بقبولاند. گنگ و خاموش بودن شخصیت محوری فیلم (علی پاکزاد)، یکی از علتهای اصلی این عدم ارتباط تماشاگر با جهان فیلم است چرا که فیلمساز با این انتخاب، اطلاعات بسیار اندکی در مورد گذشته این فرد و مسیری که طی کرده تا به کارتن خوابی رسیده به ما میدهد. آدمهایی که علی به آنها مراجعه میکند در مورد مفاهیم اخلاقی و اجتماعی مختلف برای او موعظه میکنند و پندهای اخلاقی میدهند. نماهای نزدیک از دستگیره درهای بستهای که انگار نیرویی نامریی آنها را میچرخاند، بهعنوان موتیفی نمادین از وضعیت علی پاکزاد و بنبست زندگی او عمل میکند. عباس میرزایی که در فیلم قبلیاش «انزوا»، با رویکردی خاص و متفاوت و استفاده از جامپ کاتهای متعدد و تدوینی غیرتداومی، حکایت سرگشتگی و استیصال قهرمانش را روایت کرد در اینجا نیز میخواهد با نماهای بسیار درشت از چهره بازیگر و برش به زوایای مختلف، ما را به شخصیت علی پاکزاد نزدیک کند، اما ابهامهای موجود در فیلمنامه این اجازه را به ما نمیدهد تا این شخصیت را خوب بشناسیم و با او همذات پنداری کنیم.
منبع: روزنامه ایران
نگاهی به فیلم «خون خدا»؛ روایتی اجتماعی از زندگی کارتنخوابها
فریبا اشوئی
علی پاکزاد مهندس آلمان رفتهای که فی الحال معتاد وکارتن خواب شده است. دهه محرم است واو هرشب خوابهای پریشان وکابوسهای نامعلوم میبیند. شبی ازشبها وقتی از خواب میپرد در کنارخود ظرف غذایی میبیند که درون آن چکی با مبلغ نجومی است. علی بعد از این اتفاق متصل، ملاقاتهایی با سایه روشنی از آدمها از مرام ومسلکهای مختلف دارد تا برای وصول وهزینه چک راهکاری بیابد تا این که…
میرزایی، فیلم اولش انزوا رادر ژانر اجتماعی ساخت. این بار نیز اودر همان بستر، بسراغ موضوعی خاصتر رفته است. این بار سوژه او از خانوادههای نابسامان عبور میکند و درگیرکارتن خوابی میشودکه مورد تفقد معصومی قرار گرفته است.
روایت خون خدا در سه پرده خلاصه میشود که رکن پایه آن پرده میانی اش است وپردههای اول وپایان بُرشی است از قبل وبعد یک کابوس. پرده دوم معرفی شخصیت اصلی، حال وگذشته وامروزش والبته حیاتی است که آن را باخته وبه ازای باخته هایش امابرگ برندهای (چک) به نگاه والتفاتی در دست دارد.
چارچوب کلی فیلم درمیانه رویا وواقعیت طراحی شده است. نشان ونمادبازیگران اصلی این اثرسینمایی اند. کاراکترها نیز در این روایت خود نمادهستند. از ولگردهای خیابانی وزورگیر ومتجاوز، تا خمار ولوطی وتکیه دار وبقال وروحانی…نمادهایی از نگاههای قالب در اجتماعند که به زعم خود موضوعات وآدمها وشرایط راقضاوت میکنند.
صدا ونور عناصر موثر وقالب در این روایت اند. زاویه دید مخاطب در تمام طول فیلم محدود به نماهای بسته از ابزار معنایی صاحب اثر شده است. سکانس بازپرسی علی که در پلان معرف است درانتهای اثر ارتباطش با کابوسهای علی لو رفته وتاثیر مثبت خود را از دست میدهد.
روایت خون خدا یک دراماتیزه ایرانی-شیعی است که زبانش خاص وارتباطش بامخاطب ناقص والکن است. شاید بزرگترین چالش فیلم هم همین عدم دستیابی به زبان مشترک با مخاطب بوده باشد.
زبانی که درمیانه بازی نور، تصویر؛ صدا ونماهای بسته از بیان عمق معنا ناکام مانده است. رضا اخلاقی راد درنقش علی یکی از طولانیترین نقشهای صامت ودشوار در سینمای ایران را تجربه کرده است. علی میرزایی درمقام کارگردان اثر جنس سینمای اجتماعی را مقبول میداند، اما در این وادی، برای بیان معانی قریب وبزرگ که با ایمان وجنس باورهای عوام در ارتباط است قطعا نیازمند پژوهش ونگاه عمیق تری است. کلام بیشتر درباره این فیلم را باید به زمان اکران آن موکول کرد.
منبع: سینماسینما
مرتضی علی عباس میرزایی کارگردان فیلم سینمایی «خون خدا» که در بخش اصلی سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد گفت: این اثر سینمایی سرشار از نماد و نشانههای مختلف است و کسانی که این فیلم را میبینند باید با توجه به این مسأله دقت ویژهای بر جزئیات داشته باشند تا بتوانند فیلم را به خوبی درک کنند.
کارگردان فیلم سینمایی «انزوا» در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: ایده اصلی «خون خدا» از زمانی شکل گرفت که عکس یک کارتن خواب که از قبر بیرون آمده بود در فضای مجازی به صورت گسترده منتشر شد و واکنشهای زیادی را در اقشار مختلف مردم داشت. آن عکس مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد و شب و روز به این فکر میکردم که همه ما میتوانیم این گور خواب باشیم!
وی ادامه داد: بعد از این اتفاق من تلاش کردم با کارتن خوابها معاشرت کنم و به محیط پیرامون خودم توجه ویژهای داشتم؛ بعد از مدتی که با آنها ارتباط گرفتم فهمیدم که این افراد عموما نیاز به محبت و همدلی دارند، به این نتیجه رسیدم که آنها آدمهایی شبیه خود ما هستند که به دلیل اتفاقاتی در زندگی شان کارشان به اینجا رسیده است. اغلب آنها افرادی بودند که نتوانسته بودند توقع شان را مجاب کنند و با اینکه تحصیل کرده و موفق بودند ناگهان به صفر رسیده و مجنون و معتاد و کارتن خواب شدند.
این سینماگر یادآور شد: حالا این اتفاق را کنار بگذارید و ما برویم حدود ۱۷ سال قبل!؛ ظهر روز دهم عاشورا در خیابان همه داشتند سینه میزنند و یک کارتن خواب دورتر ایستاده بود و آهسته به سینه اش میزد و اشک میریخت و برخلاف مردم دیگر در صف غذا هم نمیرفت و اصولا دیگران هم به او توجهی نمیکردند. من که همراه با یکی از عزیزانم شاهد این قضیه بودم غذایم را به این کارت خواب دادم و او بسیار از من تشکر کرد. این فرد انسان بسیار محترمی بود و من به او گفتم از این غذا بخور که غذای آقا امام حسین (ع) است؛ او به من گفت: فکر نمیکردم آقا اینقدر زود جواب من را بدهد.
عباس میرزایی ادامه داد: این اتفاق در آن زمان هم باعث شد تا من مدتی با کارتن خوابها در ارتباط باشم. از همان زمان فهمیدم که اینها چقدر دلشان پاک است و چقدر به ائمه اطهار (ع) توسل میکنند. یک بار به یکی از آنها گفتم اگر کسی به تو غذایی بدهد و همراه آن غذا یک سکه طلا باشد تو آن سکه را چه کار میکنی؟ خیلی فوری گفت: میبرم و در صندوق صدقاتی که بارها از آن پول برداشته ام میاندازم، چون فکر میکنم این بدهی من به خدا است. گفتم حالا اگر ۱۰ سکه داشته باشی آن را چه میکنی؟ باز هم همین جواب را داد؛ این بار من پرسیدم حالا فکر کن اگر ۱۰۰ سکه داشتی چه میکردی؟ این بار گفت: ۹۰ تای آن را در صندوق صدقات میانداختم، چون فکر میکنم به همین اندازه از صندوق پول برداشته ام و مابقی سکهها را میبردم و خرج آدمهایی مثل خودم میکردم!
وی تأکید کرد: این رفتار و حال و کلام برای من بسیار عجیب بود؛ بارها به این فکر کردم که قطعا اگر این افراد فرصت نوزایی داشته باشند و بتوانند یک بار دیگر متولد شوند مثل نوزادی هستند که نمیتواند حرف بزند و فقط میخندد و گریه میکند به همین دلیل هم زمانی که تصمیم به ساخت «خون خدا» گرفتم هدفم این بود که بازیگر فیلم اصلا هیچ دیالوگی نگوید و مثل یک نوزاد باشد. ما در کره زمین مظلومتر از نوزاد هیچ چیزی را نمیبینیم! از نوزاد حیوانات گرفته تا نوزاد انسانها هیچ کدام خطرناک نیستند و به همین دلیل همه با آنها ارتباط برقرار میکنند.
این کارگردان در پاسخ به این سوأل که آیا فکر نمیکردید در زمانهای که بازیگرنماها اغلب به دنبال دیالوگ هستند ریسک بزرگی متحمل میشوید و امکان دارد بازیگران مشهور راضی به بازی در فیلم تان نشوند تصریح کرد: به نکته بسیار دقیق و درستی اشاره کردید! برخی از این بازیگرنماها اصلا قیمت شان بر اساس میزان دیالوگهای شان تعیین میشود. اما من این نگرانی را نداشتم چرا که از ابتدا میدانستم که بازیگر فیلم من هنرمندی توانا مثل رضا اخلاقی راد است که جز هنر به هیچ چیز فکر نمیکند و اداهای سلبریتیها را ندارد.
عباس میرزایی سپس با بیان اینکه سلبریتیها دوست ندارند در فیلم دینی بازی کنند ادامه داد: البته بر اساس پیشنهاد برخی از اطرافیان و دوستان من با تعدادی از سلبریتیها تماس گرفتم و زمانی که به آنها موضوع فیلم را گفتم دیدم همه جا خالی میدهند و حاضر نیستند در این فیلم دینی-مذهبی بازی کنند. به همین دلیل تصمیمم برای حضور رضا اخلاقی راد قطعیتر شد و به او زنگ زدم و صحبت کردم و او آمد و یکدیگر را دیدیم و خوشبختانه نقش را پذیرفت و ما در شرایط بسیار بد مالی این فیلم را ساختیم.
وی افزود: اعتقاد شخصی ام این است هر آنچه در این اتفاق افتاد همه به لطف امام حسین (ع) بود. همین که این فیلم بدون سلبریتی در سینمای سلبریتی زده ما دیده شد و در جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرد خودش یک دنیا ارزش دارد. من دنبال اهدافی بودم که امیدوارم بتوانم با اکران و دیده شدن این فیلم به اهدافم برسم. من حتی اگر بتوانم امید را در دل یک کارتن خواب زنده کنم و به او بگویم که تو میتوانی با اراده و همت و لطف ائمه اطهار (ع) به خانه ات برگردی و خانواده ات را خوشحال کنی برایم کافی است.
این سینماگر متذکر شد: من دوست داشتم فیلمی بدون ادعا و بی سر و صدا بسازم و معتقد هستم و بودم که این فیلم به لطف امام حسین (ع) دیده میشود. خیلیها تنها به خاطر نام امام حسین (ع) با تمام وجودشان آمدند و به ما لطف کردند و در کنار کار بودند. من هنگام فیلمبرداری صحنههایی را شاهد بودم که عوامل فیلم همه منقلب میشدند و به عشق آقا امام حسین (ع) گریه میکردند. در هر صورت میخواهم تأکید کنم این فیلم اثری برآمده از دل من است و بسیار بیشتر از اثر اولم «انزوا» خودم در این فیلم دیده میشوم.
عباس میرزایی در پاسخ به این سوأل سینماپرس مبنی بر اینکه در این فیلم هم مانند «انزوا» با ما مبحث مهم «قضاوت» روبرو هستیم و کاراکتر اصلی فیلم مرتب در معرض قضاوت دیگران قرار میگیرد و مخاطب هم مرتب خودش را جای کاراکتر گذاشته و خودش را قضاوت میکند، آیا این اتفاق عمدی بوده یا خیر اظهار داشت: آفرین!؛ به نکته بسیار به جا، درست و هوشمندانهای اشاره کردید. دقیقا فیلم همین است که شما گفتید. من تمام تلاشم را کردم که با این فیلم به مخاطب تلنگر بزنم و مغز او را به کار بیندازم و کاری کنم که مخاطب با وجدان خود درگیر شود.
وی ادامه داد: یک نکته را صراحتا میگویم که من برای یکایک فیلمهایی که در ایام جشنواره بعد از فیلم من پخش میشوند ناراحت هستم چرا که معتقدم بعد از دیدن فیلم من، تماشای فیلمهای دیگر کار بسیار سختی است! این اثر دلی است و همه با آن ارتباط برقرار میکنند و من با این هدف فیلم میسازم که حال اطرافیانم را خوب کنم و مطمئن هستم که در این زمینه موفق عمل کرده و میکنم.