دینانی در بخشی از برنامه معرفت با اشاره به تعریف معروف حیوان ناطق از انسان گفت: قرآن انسان را تعریف میکند و به جای اینکه بگوید او حیوانی اقتصادی یا سیاسی است میفرماید: «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ: در آنچه [خدا] انجام مىدهد چون و چرا راه ندارد و[لى] آنان سؤال خواهند شد»؛ یعنی از آنها سؤال میشود و انسانها مسئولاند.
غلامحسین دینانی، چهره ماندگار فلسفه در برنامه معرفت دیروز ۶ مهرماه، در خصوص کلمات قصار باباطاهر و تفاوت مرگ قبل و بعد از آن پرداخت.
به گزارش ایکنا، دینانی در آغاز سخنانش گفت: این جمله بابا طاهر که مرگ قبل از حیات غفلت و بعد از حیات حیرت است، در نهایت قصار است. اول باید کلمه موت و حیات را معنی کنیم. موجودی زنده است که منشا آثار است. تغذیه، تنمیه و تولید مثل آثار موجود زنده است. هر موجود زندهای غذا میخورد و از این رو رشد میکند و تولیدمثل یا خود را بازتولید میکند.
وی افزود: ممات ضد حیات است و این سه خصلت در آن نیست. موجود مرده غذا نمیخورد، رشد نکرده و تولید مثل ندارد. انسان یک حیات طبیعی دارد که معنای آن گفته شد و به بدن تعلق دارد. اما موت و حیات تنها به بدن و جسم تعلق نمیگیرد. آیا هر موجودی میتواند مرگ و زندگی داشته باشد؟ میگوییم خداوند زنده است، این حیات متعلق به خداوند حیات معنوی است. حیات معنوی در مجردات جور دیگری است. مجردات نهتنها حیات دارند که حیاند و خود حیاتاند. خداوند عین حیات است. عقول کلی عین حیاتاند.
وی تصریح کرد: انسان در این زندگی دنیایی هم بدن و هم نفس دارد. از نظر بدنی نشانهها گفته شد. انسان نفس هم دارد و تفکر و تعقل دارد. تعقل مجرد است. انسان نفس و بدن دارد، از آن جهت که ممتد است مادی و بدن است. انسان از آن جهت که هست و امتداد ندارد، نفس ناطقه است که در حد اعلایاش عقل است. عقل طول، عرض و عمق ندارد. متاسفانه ما در عصر مدرن هرچند پیشرفتهای علمی را در آن شاهد هستیم، بیشتر به دو بُعد او توجه میکنیم و از بعد متعالی غفلت میشود. در پیشرفتهای علمی مسئله خدا، جاودانگی، ابدیت و ... مد نظر است؟ بعد متعالی انسان امروزه کمتر مورد توجه است.
این چهره ماندگار فلسفه با بیان اینکه در عقلانیت انسان سه خصلت تغذیه، رشد و تولیدمثل به نوعی وجود دارد، گفت: پس مطالعه و دانشگاه و انس با بزرگان فکر، فکر را تغذیه میدهد. انسانهایی نمیخواهند حرف تازه را بشنوند. مثل این آدمها مثل کسانی است که چیزی از پدر و مادر یاد گرفته و نمیخواهد چیز دیگری را یاد بگیرد. تغذیه یعنی شنیدن فکر تازه، مطالعه کتابهای تازه است. انسان وقتی این تغذیه را داشت فکرش رشد هم میکند. عقل تولید مثل میکند و گسترش یافته و از این عالم فرارفته و تا ذات و صفات حق تعالی میرود، اما اینها آسان نیست. این راه برای عقل سخت است. همه مردم میگویند عقل چیز خوبی است، اما وقتی با مسائل سنگین عقلی روبرو میشوند فرار میکنند. عقل معمولا با مسئولیت روبروست. اگر انسان عقل نداشت مسئول نبود. انسانیت یعنی مسئول بودن.
دینانی افزود: تعاریف زیادی برای انسان بیان شده است که حیوان ناطق معروفتر است، اما بهترین تعریف این است که انسان حیوان مسئول است. انسان مسئولیت است. قرآن انسان را تعریف میکند و به جای اینکه بگوید او حیوانی اقتصادی یا سیاسی است میفرماید: «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ: در آنچه [خدا]انجام مىدهد، چون و چرا راه ندارد و [لى]آنان [=انسانها]سؤال خواهند شد» (الانبیا، ۲۳) این یعنی از آنها سوال میشود و انسانها مسئولاند. بار سوال بسیار سنگین است و انسان، چون عاقل است مسئولیت دارد.
وی ادامه داد: در میان فرنگیها هگل تعبیر عقل ناخرسند را دارند. عقل معمولا ناخرسند است، چرا؟ یکی به این خاطر است که عقل به هر تعالی برسد باز بیشتر میخواهد و به هیچ میزانی از معقولات قناعت نمیکند. عقل بجز به جاودانگی به هیچ چیز دیگری رضایت نمیدهد. خرسندی کمال مطلوب نیست.
این چهره ماندگار فلسفه تصریح کرد: این عقل برای اینکه به جاودانگی و خرسندی برسد آیا راهی دارد؟ سر بعثت انبیا همین است. آنها آمدهاند که در کنار اصلاح دنیا ابدیت را فراهم کنند. غرض اصلی انبیا از آدم تا خاتم جاودانگی و در پرتو آن اصلاح دنیاست. برای به دست آوردن جاودانگی چه کار باید کرد که این بسیار سخت است.
وی با بیان اینکه در عالم هر موجودی موت و حیات دارد، گفت: این عالم حیات محض نیست. موت و حیات با هم توام هستند. در این عالم طبیعت موت و حیات محض نداریم. جمادات حرکت جمادی دارند و میکوشند به حیات برسند. ملاصدرا به فیلسوف جوهری باور دارد و کل عالم مادی در حرکتی ذاتی و جوهری هستند؛ یعنی همه عالم یکپارچه حرکت است و این یعنی در همه عالم موت و حیات است. مادامی که عقل در این عالم است با بدن ما کار میکند و از طریق برهان و استدلال میفهمد و در غیر این عالم مشاهده میکند.
دینانی با بیان اینکه چه موتی بدتر از جهل و نادانی، گفت: اگر انسان در مقام فکر و مقام معنوی جاهل باشد پیشرفت و تحول ندارد و چیزی نمیفهمد و با مرده فرق ندارد. مرده ظاهری از بدن مرده است، اما نفس زنده است. اما جهل مرگ ابدی است. اگر جاهل در جهالت خود بماند نمیتواند به علم تبدیل کرد و جهل، جهل است. پس پرای جاهل به عالم تبدیل میشود. جاهل محض عالم نمیشود و انسانها از جهل خارج میشوند، چون جاهل محض نیستند و از کورهراه دانش تلاش میکنند جهل را رفع کنند.
وی در پایان گفت: پس از مرگ است که انسان غافل متوجه میشود و حیرت میکند. انسانی که از این دنیا چیزی نبرده باشد حسرت میکند. حسرت یعنی افسوس خوردن و اینکه چرا سرمایه بزرگ عمر را از دست دادم؛ بنابراین ما باید از این فرصت کوتاه دنیا حداکثر استفاده را بکنیم و راه استفاده بهینه راه جاودانگی و راه عقل و دیانت است. انبیا خواستهاند بیشتر انسان را جاودانه کنند.