دینانی در نشست بزرگداشت ابنسینا گفت: ابن سینا فیلسوفی است که نظیر ندارد. افلاطون و ارسطو بزرگ بودند. هر کس از این به بعد گفت ابن سینا پیرو ارسطو است، به او بگویید تو خری!
به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست بزرگداشت ابنسینا ۵ شهریور در موسسه علمی و پژوهشی حکمت وفلسفه برگزار شد. در این نشست غلامحسین ابراهیمیدنیانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران و حجتالاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه، رئیس موسسه حکمت و فسفه ایران و سیدمحمد موسوی، پژوهشگر فلسفه به سخنرانی پرداختند.
دینانی در آغاز سخنانش گفت: کمتر کسی توانسته است کلی طبیعی را متوجه شود. ابنسینا میگوید بسیاری از فیلسوفان کلی طبیعی را نمیفهمیدهاند، هنوز هم خیلیها فرق آن را با کلی عقلی و کلی منطقی نمیدانند. ابنسینا میخواهد بین این سه وحدت برقرار کند. کلی طبیعی همان انسان موجود است. اما هدف او از بیان این بحث رسیدن به معنای زندگی است.
وی تصریح کرد: کلی طبیعی، کلی عقلی و منطقی هم هست. کلی و جزئی را ما نساختهایم، اما انسان تنها موجودی است که از کلی به جزئی و از جزئی به کلی منتقل میشود و هیچ موجودی چنین هنری را ندارد. شیخ الرئیس تمام حرفش این است که زندگی را معنی کنیم. همه زندگی میکنیم اما معنی آن را نمیدانیم. البته هر کس معنای خاصی برای زندگی دارد، در این صورت آیا زندگی کردن به معنای زنده بودن است؟ زندگی کردن به همراه فهم از زندگی است؟ اما آیا زندگی تنها در حد محسوسات میتواند باشد؟
وی با بیان اینکه مطلبی که ابنسینا گفته است، بسیار عظیم است، گفت: دنیا و علم شگفتانگیز امروز نتوانسته است یک مسئله را حل کند، او با طرح شناختشناسی به دنبال فهم شناخت است که در آن مانده است. انسان امروز همه چیز را شناخته و میسازد اما نمیتواند خود شناخت را حل کند و اینجا مکاتب زیادی مطرح شده است. امروز بیشتر شناختشناسی مطرح است و هنوز نظریه جامعی در این زمینه نیست و خداوند ان شا الله توفیقشان بدهد. اما غربیها باید علم حضوری ابنسینا را بخوانند تا شناخت را متوجه شوند.
دینانی افزود: مثال انسان معلق ابن سینا در این راستاست. او انسانی را فرض کرده است که هیچ حسی ندارد و بین زمین و آسمان معلق است، برخی نفهمها از روی خریّت، این اصطلاح فلسفه سینایی را انسان پرنده ترجمه کردهاند. همین انسان معلق که هیچ کاری نکرده و هیچ حسی ندارد، خودش خودش را میفهمد. اساس علوم این کلمه است که هنوز غرب امروز نفهمیده است و اگر مرا به کمبریج دعوت کنند، من به ایشان توضیح میدهم و مشکلشان حل میشود.
وی تصریح کرد: شما که کمابیش منطق خواندهاید میدانید بحث بدیهیات اکتسابی نیست. این را شیخ الرئیس میگوید. نتیجه او این است که بدیهیات، وضع نشده است. این مسئله در خصوص زبان نیز وجود دارد، لغت را ما وضع میکنیم اما دستور زبان غیر از لغت است که ما وضع نمیکنیم و هیچ کس نمیتواند آن را وضع کند. اینها را میگویم که رویش فکر کنید. دستور زبان را خداوند وضع کرده و در نهاد شما قرار داده است. زبانها متفاوتاند اما اسکلت زبان یکی است. بنیان دستور و اصول آن در همه زبانهای زنده دنیا با تفاوتهای کوچک یکی است. ابنسینا هم میگوید بدیهیات اولیه از سوی خداوند در من قرار داده شده و تجربه، دانشگاه و تعقل نمیخواهد.
وی افزود: ابن سینا فیلسوفی است که نظیر ندارد. افلاطون و ارسطو بزرگ بودند. هر کس از این به بعد گفت ابن سینا پیرو ارسطو است، به او بگویید تو خری! من خودم برای خودم میگویم او از ارسطو و افلاطون بالاتر است، و نظیر او در جهان نیامده است. امام خمینی(ره) در خصوص ابنسینا گفتند که «لم یکن لهو کفوا احد».
در ادامه این نشست، خسروپناه در خصوص روششناسی حکمت سینوی سخنان خود را آغاز کرد و گفت: ابن سینا را جناب استاد دینانی به خوبی تبیین کردند. سخن ایشان حکیمانه است، اما من اینجا یک گزارشگر هستم. ایشان وقتی واژه «خر» را استفاده میکند، مرادش «خر» فلسفی است.
وی تصریح کرد: در خصوص اینکه ابنسینا از مشهورترین دانشمندان مسلمان است، راجر بیکن میگوید خداوند ۴ بار حکمت را به آدمیان عرضه کرده است که یک بار از طریق ابنسینا بوده است. بیانصافیهایی هم نسبت به او شده است و برای مثال ویل دورانت میگوید او تنها حامل آثار ارسطو بوده است که این انصافا ظلم است.
خسروپناه ادامه داد: ابنسینا در مباحث فلسفی و حکمی یا فلسفه اولی با روش استدلالی-عقلی تولید شده است. او علم حضوری را قبول دارد. همچنین علم خداوند به مخلوقاتش حضوری است، اما فلسفه با علم حضوری به دست میآید. ایشان ابزاری عقلی را قبول کرده و علم حضوری را به بدیهیات و علم نظری تقسیم کرده است. او بر آن است که بدیهیات اگر کنار هم با شکل استدلالی چیده شوند، به نتایج جدیدی میرسند که این میشود فعالیت عقل در حوزه تصدیقات.
وی با بیان اینکه فعالیت عقل در حوزه تصورات، به کشف مفهومات عقلی منتج میشود، گفت: ادراک معقول برای همه قابل درک نیست. اکثر ما افراد و الفاظ را درک میکنیم اما مفهوم کلی انسان که قابل صدق بر تمام انسان باشد، مورد ادراک همه نیست. برخی فکر میکنند مراد مفهومی عرفانی است.
رئیس موسسه حکمت و فلسفه ادامه داد: کار مهم عقل کشف کلیات و تبدیل مجهولات به معلومات به واسطه بدیهیات است. وی میگوید اگر کسی بدیهیات را نپذیرد، ذهن بیماری دارد. انکار بدیهیات مستلزم اثبات آنهاست. ابنسینا در مباحث نهایی معتقد است که عقل فعالی وجود دارد که او بر عقل انسان افاضه میکند و انسان با عقل فعال خودبسنده نیست، بلکه با کمک عقل فعال که موجودی مجرد است فعالیت میکند.
خسروپناه افزود: مطلب جدید این است که عقل بالفعل غیر از طریق بدیهیات آیا میتواند به نتایج جدید برسد؟ از منظر ابنسینا پاسخ مثبت است، زیرا او معتقد است عقل بشر سه گفتوگو دارد و در این فرایندها عقل بالفعل تقویت و مولد میشود، گفتوگوی عقل با وحی، آثار بزرگان فلاسفه و عشق یا شهود.
وی ادامه داد: حکمت اشراق و صدرا فلسفهاند و روش استدلالی دارند. شهود در این دو فلسفه جای دیگری دارد. ابنسینا عقل استدلالی خود را آوردده است و در طرف گفتوگوی با وحی، عشق و دیسپلینهای ارسطو و افلوطین قرار داده و عقل بالفعل زایاتر شده است. او اگر میخواست تنها حرفها یونانیان را نقل کند، حرف جدیدی نداشت و نظام سینوی را تاسیس کند و برای این کار باید عقل استدلالگر با وحی گفتوگو میکرد، برای مثال در اشارات جناب ابنسینا برهان صدیقین را با بیانی جدید مطرح میکند. او با بدیهیات به برهان صدیقین نرسید، بلکه با برقراری گفتوگو بین عقل خود و آیه «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ: به زودى نشانه هاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهایشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است» (فصلت، ۵۳) به این برهان رسید.
در ادامه این نشست، سیدمحمد موسوی در خصوص بررسی دیدگاه ابنسینا در خصوص معاد جسمانی سخنانش را آغاز کرد و گفت: در سنت گذشتگان، نکات ظریف حکمت اسلامی از جمله حکمت مشا هنوز مسائل سو فهمهایی از جمله در خصوص معاد جسمانی وجود دارد که برای مثال گفته شده است ابنسینا منکر معاد جسمانی است. امروز قسمت عمده عرض بنده این است که نظر ابنسینا در این خصوص چیست و نظری که ایشان به نحو احتمال بیان کردهاند را تقریر کنم.
وی افزود: معاد جسمانی در ادیان ابراهیمی تاکید شده است. رویکرد فلاسفه به این مسئله تفاوتی با رویکرد دینی دارد از این جهت که دین در صدد این نیست که آنچه را که آورده است با زبان عقلی اثبات کند. البته صاحب دین میتواند استدلال کند که آورده است اما رویکرد دینی رویکرد فلسفی نیست. در دین جسم همان است که انسان معمولی میفهمد و سخن از تعلق مجدد روح به بدن مراد تشکیل جهانی با همین عناصر مادی و احیا صورت میگیرد.
موسوی تصریح کرد: مشکلی که فیلسوف در این روایت دارد، از چند جهت است؛ یکی از این جهت که اصولا بحث از اجسام بحث فلسفی نیست. مسئله عقلی نیست، موضوع مسئله فلسفی تا آنجاست که از دایره مجردات و امور کلی که در کل عالم پائینتر نیاییم. اگر از خصوصیات جسم سخن گفته شود، حرکت، سکون، نفس و ... دارد موضوع طبیعیات است و شناخت نفس و رابطه روح و بدن ازسوی ابنسینا در طبیعیات مورد بحث قرار میگیرد. البته روح مجرد اثبات میشود اما دیگر مسائل جزئی مورد بحث فلسفی نیست.
این پژوهشگر فلسفه ادامه داد: یک مشکل این است که رابطه نفس و بدن باید در طبیعیات مورد بحث قرار بگیرد. مشکل این است که آنچه در ادیان مطرح شده است که عناصر به هم متصل شوند و بعد روح به او تعلق بگیرد که این همان تناسخ است اما غالب فلاسفه تناسخ را محال میدانند که در آن رابطه روح و بدن قطع و دوباره وصل میشود. این امور باعث شده است که فلاسفه نتوانند در مسئله معاد جسمانی زیاد سخن بگویند.
موسوی تصریح کرد: ابنسینا در این مسئله انصافا جانب احتیاط و حکمت را کاملا رعایت کرده و برخورد و مواجهه اولیه او با این مسئله این را نشان میدهد و او به صورت صریح به معاد جسمانی اذعان دارد. در بخشی از اشارات میفرماید ما دو معاد داریم، یک نحو از شرع نقل شده است و جملهای دارد که بعدا سو فهمی ایجاد کرده که میگوید «و راهی نیست برای اثبات آن جز دین و تصدیق خبر انبیا» و ادامه میدهد شریعت حقهای که مولای ما آورده است، این سعادت و شقاوت بدنی را توضیح داده است. برخی این طور معنا کردهاند که خلاف عقلی است و عقل آن را محال و غلط میداند.
وی تصریح کرد: اموری که عقل با آنها مواجه میشود یا میفهمد و اثبات میکند، یا میفهمد و رد میکند و یا نمیفهمد. معاد از دسته سوم است. مراد ابنسینا این است که عقل راهی برای اثبات آن ندارد. جملهای دیگر دارد که تمامی حکمای الهی، معاد جسمانی را قبول داشتند هرچند لذات و عذاب معاد روحانی بسیار شدید میدانستند.
موسوی در پایان گفت: وی در قبال معاد جسمانی تبعیت محض است و می گوید عقل نمیتواند آن را بفهمد و بر خلاف تهمتی که به او زدهاند، او به صراحت آن را قبول دارد و میگوید ما نمیفهمیم. او در کنار این توقف و تعبدی که اینجا به خرج داده است، تلاشی هم کرده و راه حلی به نحو احتمال ارائه داده است چون فیلسوفی است که در دامنه اسلام است. وی معتقد است که شاید معاد جسمانی این طور باشد که نفس و روح بعد از جدایی از بدن مادی خود دو دسته کاملاند که به عالم قدس میروند و دسته بدنیون یا کسانی که در حس ماندهاند، میمانند که از یک سو قدرت عاقله نمیتواند به عالم قدس برود و شاید این بدنیون از اجسام فلکی استفاده کنند و از طریق جسم فلکی سعادتهایی جسمی کسب کنند.