بشیر اسماعیلی؛ بسیاری از انقلاب های دنیا در اثر تنگناهای اقتصادی و در مضیغه قرار گرفتن معیشت مردم رخ دادهاند. حتی آنهایی که عنوان آزادی یا استقلال را در صدر داشتند، در اصل از فقر و تنگدستی مردم نشات گرفته بودند. به در واقع، اگر در یک انقلاب، وضع نابسامان اقتصادی عامل شماره یک وقوع آن نباشد، غالبا از آن دسته عواملی به شمار میرود که مثل کبریت بر انبار باروت میافتد. انقلاب کبیر فرانسه، جنبش استقلال آمریکا، انقلاب مشروطه و ... همگی دستاویزی معیشتی و اقتصادی برای حدوث داشته اند.
انقلاب کبیر فرانسه: لویی شانزدهم از سلف خود لویی پانزدهم، مخارج سنگین جنگها را به ارث برده بود و خود او هم در کمک به جنگ استقلال امریکا پول کلانی را به هدر داد. در عین حال مخارج بالای دربار و اخراج مشاورین اقتصادی که طرفدار توده ها بودند، خشم مردم را علیه حکومت شعله ور ساخت. قیمت نان در فرانسه به قدری بالا رفت که مردم عمدتا فقیر و بیکار آن زمان از خرید نان ناتوان شده بودند. چنین بود که ماری آنتوانت، وقتی صدای انقلابیون را پشت دیوارهای ورسای شنید پرسید اینها چرا معترضند؟ گفتند علیا حضرت! نان گران است و مردم نمیتوانند نان بخورند. اظهار نظر معروف ماری آنتوانت در این رابطه بعدها به نماد بی خبری مسوولین از وضع بد اقتصاد مردم بدل شد که گفت: خب این که انقلاب کردن ندارد، اگر نان گران است مردم بروند به جایش کیک بخورند!
اینها به علاوه فساد اقتصادی کلیسا و اجحاف آن بر مردم، انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه را پدید آورد؛ انقلابی که شعارش برابری، برادری و آزادی بود اما در اصل ریشه در غم نان داشت.
انقلاب استقلال امریکا: انقلاب آمریکا به بهانه استقلال اما به خاطر فرار از مالیاتهای تحمیلی رخ داد؛ قانون تمبر، قانونی بود که بریتانیا برای مستعمرات خود در آمریکا وضع کرده بود تا مخارج سربازان خود در این مناطق را تامین کند. امریکاییها زیر بار این مالیات مستقیم نرفتند و برای اعتراض، چای انگلستان را تحریم کردند. بدین روی از ۱۷۷۵ تا ۱۷۸۳ بین انگلستان و امریکا جنگ تمام عیاری در گرفت که در نهایت به استقلال آمریکا انجامید. احتمالا استقلال امریکا از بریتانیا دیر یا زود صورت میگرفت، اما مالیات اجحاف آمیز انگلیسیها جرقه جنگ را شعله ور ساخت.
انقلاب مشروطه: برای انقلاب مشروطه ایران دلایل زیادی ذکر کرده اند، اما شروع این انقلاب به خاطر گرانی کالاهای اساسی بود؛ اگرچه از مدتی قبل شورشها و اعتراضاتی در شهرهای ایران رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر میکنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دو تن سید را به جرم گران کردن قیمت قند در حیاط مسجد شاه تهران به چوب بست. این کار که با تأیید عین الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. در نهایت بعد از مدت ها کشمش بین دربار و انقلابیون، نهضت به ثمر نشست.
اکثریت فاقد سواد مردم در آن دوره چیزی از پارلمان و دموکراسی و امثالهم نمیدانستند. آنها دنبال نجات از شرایط هولناک اقتصادی بودند که زنده یاد علی حاتمی در فیلم حاجی واشنگتن اینگونه تصویر میکند: فکر و ذکرمان شد کسب آبرو. چه آبرویی؟ مملكت رو تعطيل كنيد، دارالايتام داير كنيد درستتره. مردم نانِ شب ندارند، شراب از فرانسه میآيد. قحطی است، دوا نيست. مرض بيداد میكند. نفوس، حقالنفس میدهند...
روزگار ما: اقتصاد ایران میراثدار سالها دفع الوقت در سامان دادن به روند های کلان خود است. درآمدهای نفتی عملا تدبیر اقتصادی را بی ارزش ساخته و اقتصاد رانتی را حاکم کرده است. در شرایطی توسعه یافتگی سیاسی، معمولا جامعه مدنی مثل یک "ضربه گیر" مابین دولت و جامعه حایل میشود. تودهها اعتراضات خود را از طریق ارکان جامعه مدنی تجمیع میکنند و پیگری مطالبات اجتماعی از طریق مسالمت آمیز صورت میپذیرد.
اما در وضعیت فقدان جامعه مدنی، مردم فقط یک راه برای بیان اعتراضات خود سراغ دارند: تظاهرات !
از تاریخچهای که در ابتدا ذکر گردید، میتوان نتیجه گرفت که وقتی اعتراضات جنبه معیشتی پیدا کرد، مهار آنها بسیار مشکل خواهد بود. دولت روحانی در این ایام بایستی دست از خونسردی بردارد و با مردم ارتباط خودش را احیا نماید. تحول در کابینه به خصوص در بخش اقتصادی، هر چند بهتر بود که در بدو امر و زمان معرفی وزرا به مجلس اتفاق میافتاد تا کار به اینجا نکشد، اما الان هم باید سریعا عملی گردد.
کشور در گذرگاهی صعب قرار گرفته است که تا عبور آن بسلامت، نبایست لحظه ای پلک زد. بی ثباتی سیاسی در شرایط منطقهای موجود و موج دشمنی همسایگانی مثل عربستان سعودی با ایران، میتواند شرایط غیرقابل کنترلی را برای تمامیت ارضی ایران بوجود آورد. حصول اطمینان از اینکه اقتصاد به مسیر درستی میرود و رهایی از سو مدیریت مزمن اقتصادی، اصلی است که بایست مد نظر دولت قرار گیرد.
انگار همین دیروز بود که آقای روحانی شعر: "که دراز است ره مقصد و من نو سفرم" را میخواند. حال که بیش از پنج سال از آن روز میگذرد، به نظر میرسد اقتصاد هنوز هم در میانه راه، نوسفر باشد.
کاروان و رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟