bato-adv
کد خبر: ۲۱۸۳۷۲

انتقاد موسسه حفظ و نشر آثار امام از محمد خامنه‌ای

تاریخ انتشار: ۰۹:۱۱ - ۰۸ دی ۱۳۹۳
سایت جماران با انتشار مصاحبه ای با حمید انصاری قائم مقام موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی به سخنان اخیر سیدمحمد خامنه ای پاسخ داد.
 
متن مطلب منتشر شده در جماران به این شرح است:

 اخیرا مصاحبه‌ای از جناب آقای سید محمد خامنه‌ای در برخی از رسانه‌ها و فضای مجازی منتشر شد و اعتراض‌ها و پاسخ‌هایی را در پی داشت. چون در بخش عمده‌ای از مطالب این گفت و گو، توهین‌ها و اتهاماتی متوجه حضرت امام و یاران نزدیک ایشان شده است. با دکتر حمید انصاری در همین رابطه سوالاتی را مطرح کرده‌ایم که همراه با پاسخ ایشان تقدیم می‌شود. وی قبل از ورود به سوالات، لزوم تذکر مطلب مهمی را  یادآور می‌شود:
 
 ایشان منسوب به خاندان و نامی بزرگ است که همجوار نام امام حفظ حرمت آن‌ را وظیفه می‌دانم. انتظار از منسوبین است که پاس حرمت این انتساب را بیش از دیگران بدارند. قبل از این هم ایشان مشابه همین مطالب را گفته بودند، از اعتراض و نقد آن گذشتم تا مبادا از این ناحیه خدای ناکرده وهنی پدید آید اما با تکرار آن مطالب همراه با تعابیری زننده‌تر نسبت به امام و اصحاب امام مواجه هستیم. وجوب موضعگیری در برابر این‌گونه اتهامات نسبت به چهره نورانی اندیشه و عمل امام را از رهبر  معظم انقلاب اسلامی که خود سکاندار واقعی دفاع از میراث گرانقدر امام و انقلاب هستند، آموخته‌ایم. نکته دیگر اینکه مطالبی که در این گفتگو بیان می‌کنم تحلیل و نقد شخصی بنده است و ارتباطی به موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام ندارد.
 
ارزیابی شما از مطالبی که اخیراً از قول جناب آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای منتشر شد و طی آن در باره وقایع دوران انقلاب و عزل آیت‌الله منتظری و قضیه مک فارلین نسبتهایی به حضرت امام و نزدیکان ایشان داده شده است، چیست؟
 بله متأسفانه انتشار این مطالب توهین‌آمیز آن‌هم در آستانه سالگرد درگذشت مرحوم آیت‌الله منتظری بهانه‌ای برای عقده گشایی علیه امام پدید آورد. محور این گفتگو  –به اصطلاح ایشان – افشا و تحلیل روابط پنهانی آقای هاشمی رفسنجانی با آمریکا است و اثبات اینکه آقای هاشمی از اول انقلاب به عنوان مهره مورد نظر آمریکا برای رهبری بعد از امام فعالیت می‌کرده !!. سفر پنهانی مک فارلین، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا در سال 1365 به ایران و طرح سوال از وزیر خارجه توسط 8 نماینده مجلس (دوره  دوم) -‌که آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای یکی  از آنها بوده است – و سخنرانی شدید‌اللحن مورخ 29آبان 1365 امام خمینی در همین رابطه که به سخنرانی «این تذهبون‌؟ : به کجا می‌روید» معروف گردید، بهانه‌ای شده است تا جناب ایشان برای چندمین بار در سال‌های اخیر به تکرار مطالب ناروا بپردازد. سخنان ایشان مسبوق به سابقه و انگیزه خاص است اما متعجبم چرا این مطالب اهانت‌آمیز نسبت به امام و یاران صدیق امام و انقلاب در چندین سایت ارزشی به صورت برجسته و بدون نقد بازنشر داده شد؟ ظاهرا مخالفت با آقای هاشمی و نا سزا گویی به ایشان از چنان اهمیت و مصونیتی برخوردار شده است که در پرتو آن، گوینده و انتشار دهنده مجاز به هر سخنی می‌باشد ولو آنکه زیر سوال بردن امام، توهین به امام و وارونه جلوه دادن حقایق انقلاب باشد. واقعیت این است که در اظهارات ایشان نه به عکس امام بلکه به خود امام توهین شده است و شخصیت، مدیریت و صلاحیت امام با تعابیری بد زیر سوال رفته است. با عذرخواهی از خوانندگان محترم و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، تعبیر گوینده این مطالب که آقای هاشمی را مهره آمریکا نامیده و یا تعبیر «باند منحوس هاشمی» حقیقتاً حتی از یک فرد عادی تا چه رسد به ایشان، بسیار دور از شأن و انتظار است.
 
به راستی در قبال این تهمت سهمگین چگونه می‌توان سکوت کرد که ایشان می‌گوید «در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود باند هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهداف‌شان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیده‌اند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمس آبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند این‌ها را مطرح کردند و با وسایطی مؤثر منتظری را به وسیله امام از قائم مقامی عزل و بیت او را زیر نظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آن‌ها نیفتد و آن را در دست بگیرند» و می‌گوید «جنگ پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین به طرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او به صورت به میان کشیدن پرونده سیدمهدی و محاکمه و اعدام او بود که نوعی زهر چشم و قدرت‌نمایی هم محسوب می‌شود، بعلاوه خود بیت آقای منتظری را از دور سیاست خارج می‌‌کرد». و ایشان در همین گفتگو می‌گوید‌: «و سیدمهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد»!
 
یاد آور می‌شوم جناب ایشان قبل از بیان این عبارات توضیح داده است که آمریکا از اول پیروزی انقلاب بعد از آنکه از به شکست کشیدن انقلاب ناامید شد به فکر جانشین بعد از امام افتاد. و پس از بررسی وضعیت شخصیت‌های اول انقلاب نهایتاً چنین نتیجه می‌گیرند: « ... بنابراین گزینه مورد نظر فقط هاشمی و بیت مرحوم منتظری بود».
 
 نتیجه سخن مذکور جز این نیست که مطرح شدن آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری از یکسو منطبق با طمع آمریکا از طریق جلب همکاری بیت ایشان و از سوی دیگر طمع آقای هاشمی و اطرافیان امام در جماران برای به دست گرفتن قدرت بعد از امام بوده است! گذشته از این‌که این تهمت سهمگین، آشکارا قلب حقایق تاریخ انقلاب می‌باشد توهینی بزرگ به ملت ایران و منتخبین آن‌ها در اولین مجلس خبرگان است که در میان آن‌ها کسانی همچون حضرات آیات: سلطانی طباطبایی، سید علی خامنه‌ای، علی مشکینی، سید روح الله خاتمی، یوسف صانعی، جوادی آملی، موسوی اردبیلی، موسوی خوئینی‌ها، ابراهیم امینی، طاهری خرم آبادی، طاهری اصفهانی و چند ده تن دیگر از دیگر مجتهدین و امنای ملت بوده‌اند که در انتخابات سال 1361 از سوی مردم ایران برگزیده شدند و در سال 64 آقای منتظری را به عنوان جانشین رهبری تعیین کردند.
 
موضوع اصلی گفتگوی ایشان قضیه مک فارلین است در این رابطه مشخصا ایشان مطالبی را به امام نسبت می‌دهد.
بله، مطالب و توهین‌های ایشان در این بخش از جنبه‌های مختلف باید بررسی شود . ایشان مدعی است پیش کشیدن پرونده سید مهدی هاشمی نتیجه لو رفتن سفر مک فارلین به ایران و نتیجه توطئه آقای هاشمی و اطرافیان امام برای کنار زدن آقای منتظری به وسیله امام بوده است! اصولا این تهمت مبتنی  بر یک خلاف‌گویی  آشکار تاریخی است. چنان‌که در ادامه مستندا بیان می‌شود حضرت امام دو سال قبل از انتخاب آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری نسبت به خطرات حضور باند سید مهدی هاشمی در بیت آقای منتظری هشدار داده بود. برخلاف ادعای  گوینده، خبر سفر مک فارلین برای اولین بار در نشریه لبنانی الشراع در تاریخ 12 آبان 1365 منتشر گردید. سید مهدی هاشمی 22 روز قبل از آن در تاریخ 20 مهر 1365 بازداشت شده بود. دستگیری او مسبوق به اتهامات عدیده و چندین ساله وی بوده است.  علاوه بر آمریت و دخالت وی در قتل آیت‌الله شمس آبادی که در دادگاه‌های قبل از انقلاب رسیدگی و ثابت شده بود. چندین فقره ترور موفق و ناموفق در منطقه اصفهان از جمله قتل مهندس بحرینیان، عباسقلی حشمت، قنبر علی صفری و.... به وقوع پیوست که اولیای دم مقتولین خواستار رسیدگی نظام به این قتل‌ها بودند و در افکار عمومی منطقه، متهم اصلی گروه افراطی تحت امر سید مهدی هاشمی بود که قبل از انقلاب به نام گروه هدفی‌ها و بعد از انقلاب بنام گروه ضربت در قهدریجان و اصفهان فعالیت می‌کرد. وقوع درگیری نظامی بین سپاه قهدریجان که تحت امر وی قرار داشت با کمیته انقلاب اصفهان که به کشته شدن چندین نفر انجامید. اتهام این جنایات و همچنین اتهام اقدامات ضد امنیتی و مسلحانه آنها در خارج کشور – که تنها یک مورد آن در افغانستان به کشته شدن تعدادی از شیعیان افغانستان انجامید و ادامه دادن به فعالیتهای مسلحانه و غیر قانونی تحت نام نهضت‌های آزادی‌بخش بعد از انحلال این واحد به موجب قانون مصوب سال 61مجلس، از جمله اتهامات سید مهدی هاشمی بود که به خاطر انتساب وی به بیت مرحوم آقای منتظری و مخالفت آقای منتظری با رسیدگی به اتهامات وی به استناد اینکه ایشان سید مهدی هاشمی را فردی متدین و انقلابی می‌دانست با بن بست مواجه شده بود. به هر حال، پرونده برخی از این اتهامات قبل از تشکیل وزارت اطلاعات در واحد اطلاعات سپاه مفتوح بود و امام نیز در جریان آن قرار داشت. تا آنکه یک خانه تیمی پر از سلاح با اسناد محرمانه دولتی وابسته به باند سید مهدی هاشمی –متعلق به فردی به نام احمد عرب زاده – کشف شد. امام خمینی مأموریت پیگیری موضوع قتل‌ها و اقدامات خلاف آقای سید مهدی هاشمی را به وزارت اطلاعات محول کرد. امام در همین رابطه در تاریخ 12 مهر 1365  -یعنی دقیقا یکماه قبل از انتشار خبر سفر مک فارلین- طی نامه‌ای دلسوزانه به قائم مقام رهبری چنین نوشته‌اند: «.....این خطر بسیار مهم از ناحیۀ انتساب آقای سید مهدی هاشمی است به شما. من نمی‌‏خواهم بگویم که ایشان حقیقتاً مرتکب چیزهایی شدند؛ بلکه می‏‌خواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار، از قبیل قتل، مباشرت یا تسبیباً، و امثال آن می‌‏باشند. و چنین شخصی، ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالی است که بر همه حفظش واجب مؤکد است. آنچه مسلّم است و در آن پای‏‌فشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام او است، رسیدگی به خانۀ تیمی و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت، به اسم کمک به سازمان‌های به‏ اصطلاح آزادیبخش. ... آنچه از شما می‏‌خواهم در رتبۀ اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امور است. و اگر برای شما محذور دارد، به طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است، سکوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از یک همچو شخصی که خطر برای حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزی بیگناهان است سَمّ قاتل است».(صحیفه امام، ج20، ص 137-136)
 
متأسفانه باید گفت نسبت ناروایی که جناب آقای سید محمد خامنه‌ای به امام و اطرافیان ایشان بر اساس یک مطلب خلاف واقع داده است حتی فراتر از مطلبی است که در خاطرات آقای منتظری نوشته‌اند. ولی واقعیت امر با آنچه این دو بزرگوار ادعا کرده‌اند صد و هشتاد درجه متفاوت است. از جویندگان حقیقت خواهش می‌کنم سند قاطع و نکته مهمی که در ادامه بازگو می‌شود را به دقت توجه کنند. این نکته شاه کلید اثبات خلاف بودن اساس تحلیلی است که تهمت یادشده  و دیگر نسبت‌های ناروایی که در خاطرات و اظهارات جناب ایشان آمده است که گفته‌اند برکناری آقای منتظری از سوی امام نتیجه توطئه‌ای است برای جانشینی امام که همزمان با دستگیری سید مهدی هاشمی در نیمه دوم سال 65 به وسیله چند نفر از اصحاب نزدیک امام آغاز گردید. و هر دو نیز در این تحلیل خلاف واقع، امام خمینی را در این ماجرا در حد وسیله‌ای که تحت تأثیر فریب گزارشات دروغ اطرافیان و از روی عصبانیت تصمیم گرفته است معرفی کرده‌اند. از روح امام راحل و فرزند مظلوم  و یاران امام به خاطر بازگو کردن این افترا و نسبت ناروایی که نقل کردم  پوزش می‌طلبم .    
 
از سندی سخن گفتید که ادعای ایشان و مطالب کتاب خاطرات را باطل می‌کند، این سند چیست؟
 توضیح می‌دهم. این سند خیلی مهم است. تاریخ برقراری اولین تماس با دلالان اسلحه و تیم آمریکایی (سرهنگ اولیورنورث) 29 مرداد 1364 بود و سفر مخفیانه مک فارلین در خرداد سال 65 صورت گرفت و چون سفر پنهانی وی در مسیر اقدامات ایران برای تأمین موشک‌ها و قطعات مهم نظامی در دوران جنگ اتفاق افتاد، طبعا خبر آن غیر قابل پخش بود. و تاریخ دستگیری سید مهدی هاشمی قبل از انتشار خبر این سفر (20مهر65) بوده است؛ اما تاریخ سند مورد نظر که بطلان تحلیل و تهمت‌های مترتب بر آن را به روشنی اثبات می‌کند 22 تیر سال 1362 یعنی سه سال قبل از سفر مک فارلین و قبل از دستگیری سید مهدی هاشمی می‌باشد.
 
امام خمینی در بخشی از پیامی که به مناسبت افتتاح اولین دوره مجلس خبرگان رهبری (1362) صادر گردید و همزمان در رادیو و تلویزیون و تمامی روزنامه‌های وقت منتشر شد  چنین می‌نویسد: «لازم است به رهبر محترم آتیه یا شورای رهبری تذکری برادرانه و مخلصانه بدهم: رهبر و رهبری در ادیان آسمانی و اسلام بزرگ چیزی نیست که خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خدای نخواسته به غرور و بزرگ‌اندیشی خود وادارد. .... باید بدانید که تبهکاران و جنایت‌پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته‌اند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهره‌های صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیم‌گیری خصوصاً در امور مهمه و باید بدانید و می‌دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید، که آن کمال انسانی است، توجیه و پافشاری در امر خطا، نقص و از شیطان است. در امور مهمه با کار‌شناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات نمایید....» (صحیفه امام ج 18، ص6 ).  مخاطب نصایح و هشدار دلسوزانه امام در این پیام کاملا مشخص می‌باشد.
 
 منظور آقای منتظری است؟
کاملا واضح است. کسی غیر از ایشان در آن ایام در معرض انتخاب احتمالی خبرگان قرار نداشت. در نامه‌های بعدی امام به آیت‌الله منتظری همین نکات آمده است. این پیام در شرایطی صادر شد که بعد از رحلت آیت‌الله طالقانی و شهادت شهید مطهری، آیت‌الله منتظری از چهره‌های انقلابی حوزه و از برجسته‌ترین شاگردان و همفکران امام بود. ایشان رنج‌های فراوانی در مسیر مبارزه با شاه و همراهی با نهضت امام و تقویت مرجعیت امام متحمل شده بود. امام خمینی نیز بعد از پیروزی انقلاب در پیام‌های متعددی از زحمات و خدمات وی به عنوان فقیه مجاهد به شایستگی تجلیل کرد و قبل و بعد از انتخاب ایشان به جانشینی رهبری مسئولیت‌های مهمی را به ایشان سپرد. بعد از رحلت آیت‌الله طالقانی، ایشان را به سمت امام جمعه تهران و قم که از جایگاهی ممتاز برخوردار بود؛ منصوب نمود. مسئولیت انتخاب و تأیید صلاحیت اعضای عالی‌ترین نهاد قضایی کشور (شورای عالی قضایی و دیوانعالی کشور)، تعیین قضات خارج کشور، تعیین اعضای شورای مدیریت حوزه علمیه قم، انتخاب ائمه جمعه، تعیین نمایندگی در سپاه و نهادهای انقلاب‌، تعیین نمایندگی در دانشگاه‌ها و مسئولیتهایی از این قبیل را به ایشان محول نمود. امام از مواضع ایشان در موضوعات مهمی همچون وحدت ملل اسلامی، احکام اراضی (قانون اراضی موات و بند ج) در مقابل مخالفین سرسخت وی در حوزه که طیف وسیعی از متحجرین، منتقدین و مخالفین انقلاب را شامل می‌شدند، حمایت کرد. او را فقیه عالی‌قدر و حاصل عمر خود نامید. احتیاطات و اختلافات فتوایی در امور مهمه را به ایشان ارجاع داده بود. درعین حال نظر امام خمینی بر اینکه آقای منتظری واجد آمادگی و شرایط کافی برای رهبری آینده نظام نمی‌باشد با نظر رایج و شایع بین اکثریت خبرگان و یاران امام متفاوت بود.
 
ویژگی‌ها و امتیازات آقای منتظری باعث شدند تا مجلس خبرگان در نشست سال 63 تصویب کند که در نشست سال بعد جانشین رهبری انقلاب را تعیین کنند و در سال 64 مصوبه‌ای را گذراندند که به موجب آن رسما ایشان را به عنوان مصداق فرد واجد شرایط رهبری آینده نظام معرفی کردند.

نظر امام در باره انتخاب ایشان چه بود؟
 هم امام و هم آقای منتظری به صراحت گفته‌اند و اسناد معتبر دیگر نیز گواهی می‌دهند که هردو با تعیین وی به عنوان قائم مقام رهبری مخالف بودند. امام خمینی از طریق سال‌های طولانی ارتباط با آقای منتظری از نقاط ضعف و قوت روحیه و شخصیت شاگرد خویش کاملا آگاه بود. چنانکه حضرت امام در آخرین نامه‌ای که به ایشان (8فروردین1368) نوشته است، می‌فرماید: «همانطور که نوشته‌اید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما می‌خواهد».(همان، ج21، ص 334) امام از قبل انقلاب از افکار افراطی و انحرافی گروه وابسته به سید مهدی هاشمی و متهم بودن این گروه به جریان فجیع قتل آیت‌الله شمس آبادی از شاگردان مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی آگاه بود. امام از رخنه تدریجی سید مهدی هاشمی در تشکیلات دفتر و بیت ایشان و قبضه امور آن تا حدی که فریاد فرزند ایشان (شهید محمد منتظری) را درآورده بودند و نیروهای مخلص و وفادار به ایشان و انقلاب را از بیت ایشان پراکندند، کاملا آگاه بود. امام از خطر بزرگی که این جریان انقلابی‌نمای افراطی که معتقد به شدید ترین برخورد خشونت آمیز با مخالفین خود بودند اطلاع داشت. –خطرات چنین تفکرات افراطی را قبلا در فعالیت‌های سازمان تروریستی مجاهدین خلق و این روزها در فعالیت‌های گروه‌های تکفیری و داعش مشاهده می‌کنیم -امام از طریق گزارشات ارسالی و جلسات مسئولین نهادهای امنیتی، سپاه و وزارت امورخارجه از اقدامات ضد امنیتی و فعالیت‌های خودسرانه و خشونت‌بار این گروه در خارج کشور به عنوان واحد موسوم به نهضت‌های آزادیبخش در سپاه که بعد از شهادت محمد منتظری با حمایت مرحوم آقای منتظری در اختیار سید مهدی هاشمی و همفکران او بود، اطلاع داشت.

چرا امام مخالفت خود را رسما بیان نکرد؟
 دلایل متعددی می‌تواند مطرح شود که اجمالا عرض می‌کنم: 1- خود حضرت امام (در نامه 8 فروردین 68 به آقای منتظری) تصریح کرده است : « هم شما و هم من، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم...؛ ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند و من نمی‌خواستم در محدوده قانونی آن‌ها دخالت کنم.» (صحیفه امام ج 21ص334)
 
 2 – چون سخن از تعیین جانشین برای امام بود مطمئنا مخالفت امام، از سوی افراد مغرض و دوستان افراطی مرحوم آقای منتظری تعبیر به  امری شخصی می‌شد و می‌گفتند امام از اینکه خبرگان می‌خواهند در زمان حیات ایشان برایشان جانشین تعیین کنند ناراضی است؛ هرچند که به عقیده بنده این دلیل به تنهایی هرگز نمی‌توانست مبنای تصمیم به سکوت امام آن‌هم در مسأله‌ای بدین مهمی باشد.
 
3 – انعکاس مخالفت امام، مجلس خبرگان که - بر طبق وظیفه قانونی و بخاطر دغدغه موجهی که داشتند- تصمیم به تضمین آینده رهبری نظام پس از امام گرفته بودند را با بن بست جدی مواجه می‌کرد زیرا با توجه به شرط مرجعیت برای رهبری(قانون اساسی قبل از بازنگری) دیگر موجهین از مراجع عظام وقت (آیات عظام: خویی، گلپایگانی و نجفی مرعشی) نه خودشان داعیه و آمادگی چنین امری را داشتند و نه شرایط چنین اقتضایی داشت و بدین ترتیب عملا زمینه برای جان گرفتن دوباره جریانهایی نظیر حزب خلق مسلمان که با هزینه‌ای گزاف بحران‌سازی‌هایشان فروکش کرده بود فراهم می‌ساخت، آن‌هم در شرایط جنگ.
 
 4 – برداشت بنده این است که عدم دخالت امام در محدوده قانونی مجلس خبرگان در این موضوع دو مبنای اساسی داشته است :
 
مبنای اول اینکه: اصولا امام خمینی در مسائل اجتماعی معتقد بود تا زمانی که افکار عمومی و شرایط به طور طبیعی آمادگی پذیرش نظر و تصمیمی را (هرچند برحق) نداشته باشند اعلان و اصرار بر آن با شکست مواجه خواهد شد. باید عموم جامعه و خصوصا نخبگان موثر در جامعه صحیح بودن آن تصمیم را به طور نسبی و در میدان عمل پذیرفته باشند. این مبنای امام را هم در اصل انقلاب اسلامی و انتخاب زمان سکوت و قیام و در یکایک موضوعات مهم انقلاب به وضوح مشاهده می‌کنیم. در تصمیم مجلس خبرگان نیز امام خمینی بر همین مبنا مخالفت خویش را ابراز نکرد. مطمئنا اگر مخالفت امام رسما به خبرگان اعلام می‌شد اکثریت آنها تعبدا تبعیت می‌کردند اما مسأله هرگز نه برای خود آن‌ها و نه برای جامعه به صورت ریشه‌ای حل نمی‌شد. در این صورت بطور قطع همان جریان انحرافی سید مهدی و امثال آن انواع تهمت‌ها را به امام و فرزند ایشان و یاران نزدیک امام می‌زدند و می‌گفتند نشستند و توطئه کردند و کسی را که در نظر اکثریت خواص و عموم جامعه شایسته ترین فرد برای رهبری آینده نظام بود کنار گذاشتند. می‌گفتند اگر علت اصلی مخالفت امام مسأله سید مهدی هاشمی است آقای منتظری که چند جلد کتاب بر اثبات حقانیت ولایت فقیه نوشته است و صدها بار در خطبه ها و نوشته‌هایش بر وجوب شرعی و عرفی تبعیت از امام تأکید کرده است یک اشاره  امام کافی بود تا ایشان آن‌ها را از بیت خویش دور کند و بهانه را از مخالفین امام و ایشان بگیرد. ملاحظه می‌کنید که ابراز مخالفت امام در آن شرایط از هرجهت کمکی به حل مسئله نمی‌کرد. باید این واقعیت نیز همانند ده‌ها وقایع دیگر انقلاب در متن سیر طبیعی خودش بروز می‌یافت.  
 
مبنای دوم: به نظرم علت بنیادین عدم دخالت امام در تصمیم مجلس خبرگان رهبری به یک مبنای اعتقادی در اندیشه سیاسی ایشان  باز می‌گردد. دخالت امام آن‌هم در اولین تجربه نظام جمهوری اسلامی و اولین مجلس خبرگان رهبری در فرایند انتخاب رهبر آینده نظام، لامحاله به انتصابی کردن رهبران آینده نظام می‌انجامید. نظام مشروع و مطلوب امام برای حکومت دینی، نظام جمهوری اسلامی بود. جمهوریت در اندیشه سیاسی امام رکن تفکیک ناپذیر نظام مطلوب است. جمهوریت یعنی قائل شدن حق دخالت مردم در تعیین سرنوشت خویش و حق انتخاب زمامداران. برخلاف مطلبی که یک برداشت ناصواب از نظریه امام خمینی در باب ولایت فقیه تبلیغ کرده است هرگز بین این اندیشه سیاسی امام با نظریه ایشان مبنی بر نصب و اذن عام ائمه (ع) به فقهای واجد شرایط برای منصب ولایت در دوران غیبت منافات نیست. در اندیشه امام خمینی در دوران غیبت بیعت مردم و رأی اکثریت، شرط اعمال ولایت و تصدی این منصب است. مشارکت آزادانه مردم در انتخاب رهبر واجد شرایط یا بصورت مستقیم است و یا دو مرحله ای از طریق انتخاب خبرگان. در قانون اساسی روش دوم تصویب شده. اگر امام خمینی در سال 64 در تصمیم خبرگان در امر تعیین رهبر آینده دخالت می‌کرد و مخالفت خویش با فرد مورد نظر اکثریت خبرگان را ابراز می‌کرد آغازی بود بر انحراف از این مبنای بسیار مهم که یکی از دو رکن اندیشه سیاسی امام در باب ولایت فقیه است. بطور طبیعی در این صورت در مورد انتخاب فرد دیگر نیز خبرگان ناگزیر از اخذ نظر امام و عمل به آن می شدند و بدین ترتیب کسی انتخاب می‌شد که امام خمینی -یعنی رهبر وقت- آن را تعیین و تأیید می‌کرد و این یعنی انتصابی کردن رهبری و تعیین رهبر بعدی توسط رهبر قبلی بدون دخالت رأی و نظر مستقیم یا با واسطه مردم که از اساس مخالف نطامی بود که امام به ملت ایران وعده و پیشنهاد داده بود و مردم ایران در رفراندوم قانون اساسی آن را به عنوان نظام سیاسی کشور خویش برگزیده بودند.
 
به موضوع اصلی برگردیم.
 به هر حال هشدار و نصایح دلسوزانه امام خمینی در پیام به مجلس خبرگان در سال 62 ثابت می‌کند این سخن افتراگونه که در اظهارات جناب آقای سید محمد خامنه‌ای آشکارا و در خاطرات منسوب به مرحوم آقای منتظری به طور ضمنی آمده است که گفته‌اند سید مهدی هاشمی قربانی ماجرای سفر مک فارلین و لو رفتن خبر آن شد و برکناری آقای منتظری به وسیله امام نیز پیامد آن بود از اساس خلاف واقع است. حقیقت همان است که در فرازی از نامه مفصل مرحوم یادگار امام در اردیبهشت سال 68 به آیت‌الله منتظری بیان شده که می‌نویسد: «... امام برای این که دوست و همفکر خود را از خطر نجات دهند سه سال قبل از دستگیری آقا مهدی مسایل بسیار مهمی خطاب به مجلس خبرگان فرمودند مثل: «الله الله در انتخاب اصحاب خود.»

یک سال قبل از دستگیری آقا مهدی هاشمی، افراد مختلفی را خدمت جنابعالی فرستادند که آقا مهدی هاشمی فرد خطرناکی است او را از خود دور سازید. آیا شما گوش دادید؟ امام آیت الله طاهری اصفهانی را خدمت شما فرستادند که به ایشان بگویید فلانی می‌گوید آقای مهدی هاشمی فرد خطرناکی است او را از بیت خود اخراج کنید. آیا به این نصیحت و پیغام گوش دادید؟ تنها فایده این پیغام این بود که آقای طاهری که از علاقه‌مندان بسیار جدی شما بود مغضوب شما گردید؟

آیا حضرت امام من را با آقای موسوی خوئینی‌ها خدمت شما نفرستادند که {می‌گویند} آقا مهدی هاشمی ساواکی است خوب است از طرف شما فردی معین شود تا با فردی از اطلاعات به این موضوع رسیدگی نمایند؟ و من آقای هادی هاشمی برادر او را به عنوان نماینده شما برای رسیدگی به این پرونده پیشنهاد دادم. مگر شما گوش دادید؟ امام به من فرمودند. وقتی با آقایان خامنه‌ای، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و نخست وزیر پیش آقای منتظری رفتید مسئله مهدی هاشمی را مطرح کنید شاید ایشان قبول کنند وآقا مهدی را از منزل‌شان اخراج کنند. من مسئله را مطرح کردم و آقای رفسنجانی برای حل مسأله پیشنهاد داد که حالا که امام روی ایشان حساسند خوب است جنابعالی موافقت کنید ایشان در یکی از دفاتر فرهنگی ایران در خارج از کشور خدمت کند. بعدها گفتید می‌خواهند ایشان را تبعید کنند امام دیگر چه می‌توانستند بکنند؟ امام یک سال قبل از دستگیری او از هر راهی که ممکن بود شما قبول کنید تلاش نمودند که وقتی اقدام به دستگیری ایشان می شود به عنوان عضو دفتر شما نباشد....»
 
اظهارات جناب ایشان بر اساس مطالبی که در کتاب خاطرات آمده چنین القا می‌کند آقای هاشمی و فرزند امام از همان اوایل در صدد منزوی کردن آقای منتظری بوده‌اند.
 همه کسانی که در جریان مسائل آن دوران بوده‌اند واهی بودن این ادعا و تهمت را شهادت می‌دهند و صدها سند برخلاف آن وجود دارد. ببینید وقتی که امام در سال 62 با تعبیر تکان دهنده «الله الله در انتخاب اصحاب خود» به مخاطب واقعی این سخن هشدار می‌دهد و بر ضرورت پاکسازی بیت وی از منحرفین تأکید می‌کند فرزند امام  و حضرات آیات خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و اکثریت مسئولین نظام و دیگر یاران امام در جماران و بیرون از جماران، از آقای منتظری در مقابل مخالفین وی کاملا حمایت می کردند و معرفی و تبلیغ ایشان برای فراهم شدن شرایط طبیعی انتخاب وی بعنوان جانشین آینده امام در نشستهای بعدی مجلس خبرگان را وجهه همت خویش ساخته بودند. ایشان و خبرگانی که دو سال بعد وی را بعنوان مصداق کامل  واجد شرایط رهبری آینده نظام برگزیدند بر این باور بودند که هشدار و نصایح امام و پیغامهایی که امام از طریق نزدیکترین دوستان مشترک خویش همانند آیت الله طاهری اصفهانی می‌فرستد اثر خواهد کرد. هم فرزند امام که در آن سال‌ها با تمام وجود از موقعیت ایشان در مقابل مخالفینش در حوزه دفاع می‌کرد و هم مرحوم آیت الله مشکینی و دیگر بزرگانی که در نخستین مجلس خبرگان رهبری حضور داشتند هرگز حتی در خیال‌شان نمی‌گنجید که عمق نفوذ جریان منحرف در بیت آقای منتظری بدان حد است که راه را بر تمامی راه حل‌های ممکن خواهند بست و کار را بدانجا خواهد رساند که آقای منتظری برخلاف همه آنچه را که سال‌ها در خطبه‌ها و نوشته‌هایش در باب وارستگی، صداقت و حق‌گویی استاد خویش سخن گفته و وجوب پیروی از نظرات او را با ده‌ها دلیل عقلی و شرعی ثابت کرده بود، به خاطر سید مهدی هاشمی در مقابل امام و اکثریت نزدیکترین اصحاب خویش می‌ایستد. هیچ کس در آن روز باور نمی‌کرد که روزی فرا خواهد رسید که آن مرحوم در توجیه ایستادگی‌اش در مقابل امام و دفاعش از سید مهدی هاشمی بدانجا برسد که خاطراتش تا امروز و شاید تا سال‌ها پس از این دستاویز مظلوم نمایی منافقین تروریست و جریان‌های مخالف امام، انقلاب و دشمنان سرسخت دیروز خود ایشان بشود.
 
از ماجرای سفر مک فارلین و نقش آقای هاشمی در آن که موضوع اصلی اظهارات ایشان است فاصله گرفتیم.
 جناب آقای سید محمد خامنه‌ای در همین مصاحبه در مقام دفاع از درست بودن موضع خویش در مقابل موضع مخالف امام در قضیه طرح سوال از وزیر خارجه در ماجرای مک فارلین می‌گوید:
 
«سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می‌دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند. بخت با هاشمی یار بود که چند نفر نماینده وطن‌دوست احساس مسئولیت کردند و تن به قضا دادند و سؤال خود را مطرح کردند و با یک توطئه همه‌جانبه بلایی که رسیده بود از سر هاشمی گذشت و به آن چند نماینده مظلوم خورد و سیدمهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد» و می گوید :«... به دروغ به امام وانمود کردند که مک فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانی‌ها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشته‌اند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیر قابل قبول بود. به امام وانمود کردند که این هیأت بلندپایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمده‌اند و گذرنامه تقلبی داشته‌اند... سعی و تلاش برای فریب امام و به اصطلاح قانونی «گزارش خلاف» دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال می‌شد.... امّا اصل قضیه دلالی سیاسی و مهره‌سازی برای آینده جمهوری اسلامی ایران تمام نشد و شکل عوض کرد ».
 
 سابقه انگیزه جناب ایشان از ارائه این تحلیل وارونه از ماجرای سفر مک فارلین و پیامدهای آن  که همراه با عباراتی وهن آمیز نسبت به حضرت امام می‌باشد کاملا مشخص است. ایشان با بیان این مطالب درصدد است تا تصمیم نابجایی را که در سال 65  در اقلیتی 8نفره در دوره دوم مجلس -در زمانی که چهره‌هایی برجسته از یاران امام از هر  دو جناح در مجلس حضور داشتند-  را مرتکب شدند توجیه کند. اگر هوشیاری و سخنرانی کوبنده امام و همراهی اکثریت قاطع مجلس در برابر این اقدام نابجا نمی‌بود؛ جمهوری اسلامی را در اوج زمان جنگ با یک چالش جدی سیاسی مواجه می‌ساخت. محتوای سوالات استیضاح از وزیر امور خارجه به گونه‌ای بود که رسما جمهوری اسلامی، آن هم نه از زبان دولت‌های مرتجع عربی حامی صدام بلکه از زبان نمایندگان مجلس ایران متهم به دروغگویی به ملت خویش و همکاری با آمریکا و اسراییل در جنگ با صدام می‌شد. و در صحنه داخلی نیز بحرانی غیر قابل مهار پدید می‌آورد. مردم را نسبت به صداقت مسئولین عالی جنگ بی‌اعتماد می‌کرد. دولت و شورایعالی دفاع و سپاه و  ارتش را ناگزیر می‌ساخت به جای پرداختن به امور جنگ وارد یک منازعه سیاسی بی‌پایان داخلی شوند. اگر تصمیم این اقلیت مجلس در آن روز عملی می‌شد ایده آل ترین فرصت برای آمریکا فراهم می‌گردید تا افکار عمومی را به جای فشار بر دولت آمریکا که پیامد سفر مفتضحانه و ناموفق مشاور امنیت ملی کاخ سفید بود، به بحران پدید آمده آن در ایران معطوف کند. فراست و قاطعیت امام و سخنان جناب آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه به دستور امام در فردای روزی که خبر این ماجرا در نشریه لبنانی منتشر گردید باعث شد تا افشای این خبر آسیبی به امنیت ملی و وحدت داخلی ایران نرساند اما بحرانی عمیق و چندین ساله در کاخ سفید پدید آید و شکستی دیگر بعد از واقعه لانه جاسوسی و انتشار اسناد آن در روابط بین ایران و آمریکا رقم بخورد که حتی خود آمریکایی‌ها تا به امروز از آن به عنوان یک فاجعه سیاسی و افتضاح یاد می‌کنند. اما متأسفانه جناب آقای سید محمد خامنه‌ای در مصاحبه خود در مقابل این سخن امام که فرموده بود:«... رئیس‌جمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد » می‌گوید:«...در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند»!
 
جناب ایشان به جای آنکه از حضرت امام متشکر باشد که در آن روز با عتاب تند و هشدار خویش باعث شدند تا سابقه بحرانی ناخواسته در زمان جنگ به سود آمریکا و اسراییل و صدام و به زیان ملت بزرگوار ایران در کارنامه استیضاح کنندگان وزیر خارجه پدید نیاید. اما ایشان اکنون به جای قدردانی در فرازی دیگر از گفتگویش در همین رابطه با به کار بردن تعابیری موهن نسبت به امام و یادگار امام و مسئولین وقت می‌گوید:
 
«من شخصا طبق وظیفه خودم نامه‌ای با طرح یک سؤال کلّی به وزیر خارجه نوشتم دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئه‌ای کردند و سؤالاتی را که امام را عصبانی و ناراحت می‌کردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا 7 امضا هست همه را یک کاسه بکنید بهتر است. از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش فرض‌های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضا کننده‌ها حمله شدید کردند ».
 
 آیا تعابیر ایشان خلاف‌گویی نسبت به امام و توهین به ایشان نیست؟ ایشان در همین گفتگو در بیانی متناقض می گوید : «من آن روز چند بار وسوسه شدم گله‌ای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و بقول فقها «الغایب علی حجّته» پس چرا از ما نپرسیده ما را محکوم کردید و یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود از صاحب خانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه را محکوم کرد نه دزد را ولی صبورانه گذشتم...دلیل آنکه سؤال را پس گرفتیم هم، نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم می‌شدند و شخص خاطی که دستش را بر خلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار می‌کرد!.» ایشان در ادامه به موضوع انتخاب نخست وزیر و پیام امام به مجلسیان و مخالفت 99 نفر می پردازد و در فرازهایی از آن می گوید « ... موسوی با هاشمی و بخش‌هایی از جماران از جمله فرزند امام ارتباطاتی مستقیم و مؤثر ایجاد کرده بود و به محض اطلاع از نظر آقای خامنه‌ای به آنها متوسل شده بود که امام را واسطه قرار دهند و در نتیجه امام خمینی بدون آنکه دستور و امر شرعی یا قانونی بکند، برای حفظ مصلحت فرضی اظهار میل کرده بودند که موسوی بماند، گفته شد که به امام گفته بودند اگر موسوی نخست‌وزیر نشود در جبهه جنگ خلل وارد می‌شود و مدافعان جنگ طرفدار موسوی هستند... انتخاب میرحسین در دوره دوم وزر و وبالی است که دامن همه را گرفت و ضایعات و صدماتی داشت که ظاهراً هنوز درباره آن چیزی نوشته نشده و یکی از سیئات هاشمی هم شمرده می‌شود، و یک نمونه و مصداق آن تحمیل پذیرش قطعنامه ضد جنگ به امام و امّت و کمک به صدام و به سیاست آمریکا بود...اصرارهای چند ساله او {هاشمی}در اتمام جنگ و باصطلاح نوشاندن جام زهر قطعنامه منحوس به امام و دیگر گفته‌ها و مصاحبه‌های مشابه دیگر و ...همه قراین و دلایلی عقل پسند بر وجود رابطه پنهانی و اصرار آمریکا بر  به قدرت رساندن این شخص است».
 
قضاوت در باره ادبیات و تعابیر ایشان و درستی و نادرستی مطالبی که از قول ایشان نقل شد را به وجدان خوانندگان محترم وا می‌گذارم!
 
مطالبی که ایشان در این گفت و گو به امام و فرزند امام و دیگران نسبت داده، اصل است که در حاشیه‌ی اتهاماتی است که متوجه آقای هاشمی کرده اند؟
بله، این همان بهانه و چتر مصونیتی است که اشاره کردم مدتی است شاهدیم در زیر سایه آن انواع نسبتها را به امام می دهند و متأسفانه رسانه هایی هم که می بایست پاسدار حرمت امام و ارکان انقلاب باشند همزمان آن را بازتاب می‌دهند. من در اینجا در صدد بیان تفصیلی ماجرای سفر مک فارلین و نادرست بودن نسبتهایی که ایشان در همین رابطه مستقیما به یاران امام و اعضای شورایعالی دفاع خصوصا آیت الله هاشمی رفسنجانی زده است نیستم هرچند که به عنوان یک ایرانی و فردی از نسل دوم انقلاب که بر بسیاری از رخدادها و وقایع انقلاب ناظر بوده ام نمی‌توانم تأسف عمیق خویش را از این همه خلاف‌گویی و اهانت ابراز نکنم. و نمی‌توانم دردمندانه و با صدای بلند نسبت به اینکه در گفتگوی ایشان به طور مستقیم یا ضمنی حضرت امام و اصحاب امام را فریب خورده بازیگران دسیسه‌های پنهانی آمریکا و اسراییل معرفی کرده است ابراز نکنم. آیا نسبت‌های تکان‌دهنده‌ای که در این گفتگو به مرحوم یادگار امام و مسئولین دولت مورد تأیید امام داده شده است قابل سکوت و اغماض است؟ متأسفانه در این گفتگو موجی از توهین‌ها و نسبت‌های سهمگین نثار آیت الله هاشمی رفسنجانی شده است که ناخواسته بسیاری از آنها به امام نیز باز می‌گردد مگر نه این است که ایشان باسابقه ترین همراهان نهضت امام و از ارکان انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی در قبل و بعد از رحلت حضرت امام تا به امروز؛ و از امنای مورد اعتماد مردم و رهبری انقلاب می‌باشند که در کارنامه هشتاد ساله زندگیش افتخار سال‌های طولانی جهاد و مبارزه با طاغوت توام با تحمل حبس و شکنجه و  تبعید و همراهی صادقانه در تمام صحنه‌های دشوار دوران انقلاب با امام، عضویت در شورای انقلاب، نمایندگی های متعدد از مردم تهران و ایران در مجالس مختلف و دو دوره ریاست جمهوری، ودوستی دیرین و مشاوری رهبر معظم انقلاب را دارد و منصوب ایشان بعنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است؟ کسی که افتخار پیشگامی در دفاع مقدس در عالی‌ترین سطوح در شورایعالی دفاع و جانشینی فرماندهی کل قوا را در دوران جنگ داشته و در خاتمه شرافت انگیز جنگ تحمیلی نیز نقش تعیین کننده داشته است. معرفی چنین فردی به عنوان مهره آمریکا و کسی که توطئه‌های آمریکایی اسراییلی را در ایران دنبال می‌کرده است حقیقتا توهینی غیر قابل بخشش نه تنها به آقای هاشمی بلکه به کل ملت ایران و امام و رهبری است که حساس‌ترین مراکز عالی نظام را به او سپرده اند. طبعا آقای هاشمی نیز معصوم نیست و مواضع و عملکردش  در سنجه داوریهای منصفانه و مستند قابل نقد است اما انتقاد مستدل کجا و اینهمه تهمتهای سهمگین بی دلیل و مبتنی بر تحلیل گمان پردازانه ای که با هیچ منطق اخلاقی و عرفی و قانونی منطبق نیست کجا!
 
جناب ایشان در این مصاحبه می‌فرمایند: « تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند» که مرادشان از قضیه سری، به تعبیر خود ایشان همان توطئه به دست گرفتن قدرت بعد از امام آن هم به وسیله خود امام می‌باشد! در این مسئله نیز واقعیت‌ها تحریف شده است و جسارتاً باید بگویم این تحلیلی است که قبلا باند سید مهدی هاشمی آن را ساخته و پرداخته بودند. از ایشان باید سوال کنیم براستی چه کسی در سال 65 پشت ماجرای طراحی سوالات از وزیر خارجه بود؟ و چه جریانی از این اقدام، اگر حضرت امام جلوی آن را نگرفته بود بهره می‌برد؟ در خاطرات سیاسی آیت‌الله ری شهری و در اعترافات و پرونده سید مهدی هاشمی و سایر اعضای گروه او چگونگی تولید این تحلیل و انتشار آن در قالب بیانیه‌هایی بنام طلاب هوادار وی برای منحرف کردن افکار عمومی از رسیدگی به اتهامات او توضیح داده شده است. ماجرای سفر مک فارلین علیرغم همه پیچیدگی‌هایی که در جزئیات آن وجود دارد از منظر وقایع رخداده در دوران جنگ تحمیلی بویژه با توجه به گزارشات منتشر شده و توضیحات مسئولین ایران و خاطرات آقای هاشمی و کتاب‌های که در همین باره منتشر شده است قضیه‌ای قابل هضم و حل شده می باشد. رهبر معظم انقلاب (رئیس جمهور وقت) در همان سال‌ها در مصاحبه‌ای فرموده است: «من گزارش تاور را که توسط هیئت انتصابی از طرف ریگان تهیه شده خواندم و متوجه شدم که جریان این معاملات تسلیحاتی در میان مردم امریکا با آنچه مورد نظر ماست بسیار فرق دارد تا آنجا که ما اطلاع داشتیم معامله تسلیحات در قبال گروگانها نبود. برای سلاحهای دریافتی پول پرداخت کردیم اما فروشندگان این سلاحها همچنین از ما درخواست کردند که از نفوذ خود برای آزادی سازی گروگانها استفاده کنیم. و چون مخالف چنین اقدامی نبودیم و هیچ اشکالی در کمک به آزادی گروگانها نمی دیدیم موافقت کردیم .»  (به نقل از : علی اکبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ص209)
 
تحلیل شما از علل وقوع سفر مک فارلین چیست؟
 ایران درگیر جنگی وسیع و نابرابر بود و رزمندگان و مردم  در معرض بمباران‌های وحشیانه دشمن قرار داشتند. هواپیماها و تجهیزات دفاع هوایی کشور عمدتا ساخت آمریکا بود. صنایع خودکفایی نظامی ما هنوز قادر به تولید قطعات حساس هواپیماها و موشک‌های بازدارنده حملات هوایی دشمن نبودند. ایران با تحریم‌های ظالمانه آمریکا و غرب و شرق مواجه بود و امکان خرید سلاح‌های مورد نیاز از طرق رسمی ممکن نبود. مسئولین شورایعالی دفاع به نهادهای مرتبط در سپاه و ارتش مأموریت داده بودند برای تأمین قطعات حیاتی نظامی از طرق مختلف و از جمله از طریق ارتباط با دلالان اسلحه که همواره به وسیله کانالهایی با مراکز سیاسی دولتهای متبوعشان فعالیت می‌کنند تحریم‌ها را دور بزنند. و این اقدامی است متداول از سوی دولتهای تحریم شده. موفقیت‌های چشمگیری هم در زمینه شکستن تحریم‌های شدید نظامی آمریکا حاصل شده بود. در آن سو نیز کاخ سفید و دولت آمریکا که بعد از تسخیر لانه جاسوسی و قطع رابطه با ایران تا به امروز برای نزدیکی به ایران و برقراری رابطه به هر دری زده است از نیاز و تلاشهای ایران برای تأمین تجهیزات نظامی  آگاه بود. در این زمان دولت آمریکا به شدت برای آزادساختن گروگانهایش در لبنان تحت فشار بود. تنها راه آمریکا استفاده از نفوذ ایران بود. دولت وقت آمریکا تصمیم گرفت از این فرصت استفاده کند. اما شورای امنیت ملی آمریکا دچار یک اشتباه بزرگ و استراتژیک شد و یک مقام ارشد سیاسی عضو شورا (رابرت مک فارلین) را به صورت سفر مخفیانه، غیر رسمی و اعلام نشده در پوشش همراهی با دلالان و رابطین نظامی که قرار بود موشکها و تجهیزات مورد نیاز ایران را تحویل دهند اعزام کرد. با دستور امام خمینی هیچیک از مقامات عالی کشور با وی ملاقات نکردند. آمریکا بازنده حقیقی این ماجرا بود.   
 
رابطه سفر وی و انتشار خبر آن با دستگیری سید مهدی هاشمی چه بود؟
 قبلا تاریخچه سیر وقایع را توضیح دادم. رابطه ماجرای رسیدگی به اتهامات سید مهدی هاشمی با ماجرای سفر مک فارلین و انتشار خبر آن توسط دوستان وی به حسب تاریخ روند وقایع، کاملا معکوس مطلبی است که جناب ایشان در این گفتگو بیان کرده است. جریان وابسته به سید مهدی هاشمی بعد ار دستگیری وی با صدور بیانیه‌های مختلف تلاش کردند تا وانمود کنند که دستگیری او به خاطر توافق پنهانی ایران و آمریکا بوده و او قربانی این توطئه شده است!! واهی بودن این تحلیل به حدی است که نیازی به نقد ندارد. ومفصلا عرض کردم که اصرار امام بر دور شدن وی از بیت آقای منتظری و رسیدگی به اتهامات او به سالها قبل از این سفر باز می‌گردد. بگذریم از تناقضاتی که درمطالب این گفتگو به چشم می‌خورد. یک‌جا امضای سوال از وزیر خارجه را دام می‌نامند اما در جای دیگر می‌گویند «گفتم ما کار درستی کردیم و نگرانی ندارد»! یکجا مخالفت امام با موضع سوال کنندگان، نتیجه گزارش شیاطین و عصبانیت امام ! معرفی می‌شود و جای دیگر گفته می‌شود: «جوّ سیاسی جامعه همه به نفع ما و خط امام بود »!. یک‌جا علت چشم طمع آمریکا به بیت آیت‌الله منتظری، نفوذ سید مهدی هاشمی و باند او خوانده می‌شود و جای دیگر توافق آمریکا و ایران، عامل اعدام وی بیان می‌شود! یکجا گفته می‌شود بخاطر حفظ حرمت امام سوالی که آنرا حق می‌دانستند پس گرفتند از سوی دیگر در موارد متعدد در همین مصاحبه بی‌حرمتی‌های زیادی به امام می‌شود و از عتاب امام به سوال کنندگان، به عنوان مصداق ضرب‌المثل محکوم کردن صاحبخانه به جای دزد یاد می‌شود! یکجا هیاهو پیرامون سفر مک فارلین توطئه باند سید مهدی هاشمی برای مطرود و منزوی کردن آقای  هاشمی رفسنجانی خوانده می‌شود و همان‌جا با افتخار طراحی سوال از وزیر خارجه، غیرت ملی و اسلامی نامیده می‌شود! یک‌جا از آیت‌الله شهید بهشتی به عنوان فردی متدین و انقلابی که حاضر نبود خود را به غرب بفروشد نام برده می‌شود ولی همانجا از ایشان با تعابیر زننده «تمامیت‌خواه»، «با ظاهری لیبرالیست» و مردی دشوار یاد می‌شود!!
 
ان‌شاء‌الله خداوند عاقبت امور همه را ختم بخیر فرماید.
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین