bato-adv
کد خبر: ۱۳۹۰۱۲

محمدرضا تاجیک؛ ادب و آداب گفت‌وگو

تاریخ انتشار: ۰۸:۴۱ - ۰۱ بهمن ۱۳۹۱
محمدرضا تاجيك در روزنامه اعتماد نوشت:

1- روزي لئون تولستوي در خياباني راه مي‌رفت كه ناآگاهانه به زني تنه زد. زن بي‌وقفه شروع به فحش دادن و بد و بيراه گفتن كرد. بعد از مدتي كه خوب تولستوي را فحش‌مالي كرد، تولستوي كلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت‌خواهي كرد و در پايان گفت: مادمازل من لئون تولستوي هستم. زن كه بسيار شرمگين شده بود، عذرخواهي كرد و گفت: چرا شما خودتان را زودتر معرفي نكرديد؟تولستوي در جواب گفت: شما آن‌چنان غرق معرفي خودتان بوديد كه به من مجال اين كار را نداديد.

نتيجه اخلاقي مي‌گيريم: بر هر گفتار و نوشتار و رفتار و كردار آدمي ادب و آدابي مترتب است كه تبلور و تجلي شخصيت اوست. به بيان ديگر، و با بهره‌يي آزادانه از آموزه‌هاي ويتگنشتاين، بر هر بازي زباني و غيرزباني آدميان قاعده‌يي حاكم است كه بدان صورت و سيرت معنايي و ارزشي مي‌بخشد و آن را از ساير بازي‌ها متمايز و متشخص مي‌دارد. با برخي ديگر از انديشه‌ورزان، مي‌توان گامي به پيش نهاد و بر اين ايده تاكيد ورزيد كه، حتي ادب و آداب‌هايي از جنس مذهب، علم، هنر و اخلاق نيز، رسالتي جز نظم دادن به واقعيت‌هايي كه در جوهرشان هرج و مرج و بي‌نظمي محض حكفرما است، و شكل دادن به جهان و تبديل كردن آن به چيزي قابل درك براي ذهن انسان، ندارند. از اين‌رو، انسان‌ها از ديرباز كوشيده‌اند تمامي كنش‌ها و واكنش‌هاي فردي و جمعي خود را به زيور ادب و آدابي خاص بيارايند و اهل و نااهل، خودي و ديگري، دوست و دشمن، بد و خوب، زشت و زيبا، بايد و نبايد، و... خود را به معيار آنان بسنجند.

بي‌ترديد، عرصه سياست، عرصه برخورد غايات، ايدئولوژي‌ها، گفتمان‌ها، برنامه‌ها و راهبردها، منش‌ها و روش‌ها نيز هست، چرا‌كه عرصه سياست و قدرت، چندان شباهتي به مرغزارهاي آرام و مفرح ندارد، و نمي‌توان روح سركش آن را با مهميز ادب و آدابي محكم و قدسي رام كرد. اما اين «برخورد» ضرورتا نبايد با «شمشيرهاي بركشيده از نيام» باشد، بلكه همواره مي‌تواند در قالب رقابتي كلامي و گفتماني جلوه كند. در اين صورت، رقابت و تسابق سياسي نيز، جز در پرتو نوعي قاعده‌مندي ممكن نمي‌شود. به ديگر سخن، بر هر بازي سياسي، همچون هر بازي زباني، ادب و آدابي حاكم است. سياست، از زماني جامه هستي بر تن مي‌كند كه انسان‌ها قرارداد مي‌كنند كه با تمامي گوناگوني و تكثرشان، دوران طبيعي را كه در آن «جنگ همه عليه همه» حكفرما بود و انسان گرگ انسان تعريف مي‌شد، پشت سر نهند و در پرتو گفت‌وگو، در عين تكثر، هم‌زيستي مسالمت‌آميز داشته باشند.

2- متاسفانه، كنش سياسي در جامعه امروز ما، برخلاف آنچه در يك جامعه ديني انتظار مي‌رود - اگرچه نه كاملا و نه درباره تمامي كنشگران سياسي – اما در مجموع كنشي بي‌فرهنگ و بي‌ادب و بي‌اخلاق و منولوگ است. بسياري از بازيگران سياسي ما هنوز در دوران صغارت و طفوليت فرهنگي به‌سر مي‌برند و از ادب و آداب بازيگري در عرصه سياست كه نشانه بلوغ، حرفه‌يي بودن، هوشياري، دل‌بيداري و انطباق اندروني و بيروني يك سياست‌پيشه راستين است بهره‌يي نبرده‌اند، و هنوز نياموخته‌اند كه به تيغ گفت‌وگو مي‌توان «چندين حلق را واخريد از تيغ و چندين خلق را»، و نياموخته‌اند كه «تيغ گفت‌وگو از تيغ آهن تيزتر، بل زصد لشكر ظفرانگيزتر» است. از اين‌رو، در اين ساحت سياسي، بسيار شاهد آن هستيم كه خيال‌واره‌ها و كلام‌واره‌هاي متفاوت و متناقض، چنان فضاي كدر و نفرت‌باري را ميان بازيگران سياسي ايجاد مي‌كنند كه آتش از گرمي مي‌افتد و مهر از فروغ. و ديگر هيچ فلسفه و منطقي ياراي وصل آنان را نخواهد داشت. به بيان مولانا:

چون بد‌ آيد هر چه‌ آيد بد شود

يك بلا ده شود و ده صد شود

آتش از گرمي فتد مهر از فروغ

فلسفه باطل شود منطق دروغ

كور سازد چشم عقل كنجكاو

بشكند گردونه‌يي را شاخ گاو

پهلواني را بيندازد خسي

پشه‌يي غالب شود بر كركسي

3- امروز جامعه متشتت سياسي ما، نيازمند انديشيدن به آميزش افق‌ها (در عين به رسميت شناختن گوناگوني و كثرت افق‌ها) است. «آميزش افق‌ها» جز از رهگذر گفت‌وگو ممكن نمي‌شود. «گفت‌وگو»، آن‌گونه كه ادبيات اين عرصه به‌ ما مي‌گويند، يك «فرهنگ»، يك «استراتژي»، يك «تئوري»، يك «فناوري قدرت»، يك «راه برون‌رفت»، يك «بازي سياسي» هوشيارانه و راهبردي، و يك «فرصت» است. گفت‌وگو، در زيباترين بيان آن، به تعبير مولانا، علم آميزش نمودهاي روحي، رواني، ذهني و رفتاري انسان‌ها يا همان اكسير و دانشي است كه «تفاهم جلوه‌هاي روحي» (سيميا) را موجب مي‌شود و دنياهاي به‌ظاهر ناسازگار در آن به هم‌زيستي (هتروتوپيا در بيان فوكو) مي‌رسند.

از گذشته تاكنون، فرزانگاني چون سعدي، حافظ، هاتف و رزا لوكزامبورگ، به ‌ما آموخته‌اند كه «آدمي چون دليلش نماند و گفت‌وگويش ترك شود، دست تعدي دراز مي‌كند و بيهوده گفتن و سلسله خصومت جنباندن را مشي خويش مي‌سازد»، «به خلق و لطف توان كرد صيد اهل نظر/ به بند و دام نگيرند مرغ دانا را»؛ «گفت‌وگوي كفر و دين آخر به يك جا مي‌كشد/ خواب يك خواب است و باشد مختلف تعبيرها»؛ «ما يا بايد به گفت‌وگو قائل شويم، يا به بربريت فتوا دهيم». شايد براي فاصله گرفتن از اين «بربريت» است كه عده‌يي از اهالي سياست امروز ما، تلاش دارند روزنه‌هايي - اگرچه نه چندان مطمئن و پايدار - به روي گفت‌وگو بگشايند. اما اين عده حتما نيك مي‌دانند كه بر هر گفت‌وگويي ادب و آدابي مترتب است، از جمله آن‌كه: گفت‌وگو از ما مي‌خواهد بستر و شرايطي براي توجه و گوش كردن به وجود آوريم كه دربرگيرنده همه نظرات باشد. گفت‌وگو، از ما مي‌خواهد كه آن را روندي بدانيم كه طي آن گروه‌هاي سياسي مختلف در ارتباط با هم فكر مي‌كنند. فكر كردن با هم، به اين معني است كه شما ديگر نمي‌توانيد موضع خود را به عنوان موضع نهايي تلقي كنيد، بلكه بايد موضع و نظر خود را متقن و قطعي ندانيد و به احتمالات و امكاناتي كه صرفا در ارتباط با ديگران بودن حاصل مي‌شود توجه كنيد؛ احتمالات و امكاناتي كه در غير اين صورت پديد نخواهند آمد. بنابراين، هر نوع گفت‌وگويي مسبوق و مسقف به نوعي از پيشافهم‌هاي مشترك بين شركت‌كنندگان است. وجود اين پيش‌فهم‌ها، هرگز به آن معني نيست كه طرفين با يكديگر هم‌عقيده بوده و لذا گفت‌وگو چيزي جز تكرار مشتركات از قبل تعيين شده نيست، بلكه مساله اصلي اين است كه اولا، اين پيش‌فهم‌هاي غني اما مبهم نهفته را به سطح روشن و آگاهانه و همگاني ارتقا دهيم؛ ثانيا، دريابيم كدام تلفيق و توزيع از تكه حقيقت‌هاي پراكنده كه در فضاي محيط بر همگان معلق است به كار امروزمان مي‌آيد. با گفت‌وگو، پيش‌فهم‌هاي نهفته در اعماق فرهنگ‌ها و باورها به سطح آمده و ميزان انطباق يا عدم انطباق آن با اين مفاهيم در معرض قضاوت قرار مي‌گيرد. به قول گادامر، «وجود پيش‌فهم، گفت‌وگو را جزمي هم نمي‌كند، چون در گفت‌وگوي اصيل و واقعي پيش‌فهم مي‌تواند به سطح تفكر آگاهانه ارتقا يابد و در مقياس با انشعابات گوناگونش بر حسب خود موضوع گفت‌وگو بررسي و سنجيده شود.»
bato-adv
مجله خواندنی ها