فرارو- سرویس بین الملل، توماس فریدمن؛ روز دوشنبه در مناظره انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری به دو موضوع بسیار مهم اشاره شد: امریکا و خاورمیانه. در واقع گفتگو در خصوص این دو موضوع مسائل آموزنده ای را پیش روی ما می گشاید که با یک چیز شروع می شود، همان چیزی که من در ابتدای این کمپین انتخاباتی به آن اشاره کردم: تضاد بین میزان بالای تکثر و مقوله اعتماد که در کشور ما وجود دارد و متقابلا نبود این عامل در خاورمیانه، منطقه ای که بسیار آشفته است و به احتمال زیاد این آشفتگی در دوره بعدی ریاست جمهوری امریکا بر سر ریس جمهور آینده آوار می شود.
امروزه در میان کشورهای عربی خاورمیانه و برخی کشورهای آسیای میانه مسلمانان رادیکال در برابر یکدیگر قرار گرفته اند: سنیها در مقابل شیعیان، پشتونها در مقابل پشتونها و کردها در برابر ترکها. چنین زد و خوردی در بین مسیحیان به مراتب کمتر دیده می شود. فقدان تکثرگرایی و رواج خط مشی "یا حکومت کن یا بمیر"، که منجر به جنگ و نزاع در بین قومیت های مختلف می شود، سیاست غالبی است که امروزه در سرزمینهای عربی وجود دارد. هیچ کدام از فرقه ها و احزاب به یکدیگر اعتماد ندارند، حال آنکه این اعتماد برای ایجاد یک دولت مدرن و یک اقتصاد پویا لازم و ضروری به شمار می آید.
اما هم زمان در اینجا یعنی در آمریکا، ما نیز برای جایگزینی اولین رئیس جمهور سیاه پوست (که نام میانی او حسین، و پدربزرگش یک مسلمان بوده است) با یک مورمون (مسیحیانی که خود را پیروان راستین عیسی مسیح می دانند) در حال بحث و مناطره هستیم! این به چه معناست؟ این مناظره ها چه چیزی را نشان می دهد؟ این همان پلورالیسم رادیکال امریکایی است، این راز سس مخلوط ماست که تا کنون هم بسیار خوشمزه و پربرکت بوده است. سیاستی که خوشبختانه امریکا بدان احترام می گذارد.
در حال حاضر کشور ما در موقعیت خاصی قرار دارد و باید بیشتر از هر زمان دیگری مراقب مناسبات سیاسی آن باشیم، باید مراقب باشیم که مثل یک توپ فوتبال به آن لگد نزنیم. ما قبلاً چنین کاری انجام نمی دادیم اما در حال حاضر داریم این کار را از خاورمیانه تقلید می کنیم: سیاست «یا حکومت کن یا بمیر» و «یا حزب من یا زمین سوخته». درست است که باراک اوباما تاکنون یک رئیس جمهور خوب بوده است. اما در این مدت او در برابر هم دوستان و هم منتقدانش با تکبر و سرسختی رفتار کرده است و هیچ تمایلی به همکاری با افرادی مانند «بولز» و «سیمپسون» (از رقبای سیاسی دموکراتها) که در پی جبران کسری بودجه دولت فدرال می باشند، نشان نداده است. هیچ کس قصد ندارد اوباما را با «لیندون جانسون» مقایسه کند و البته کسی هم مایل نیست حزب جمهوری خواه فعلی را با جمهوریخواهان رادیکال دهه های1960 تا 1970 با هم مقایسه کند.
اگر نگاهی به عملکرد «تی پارتی» و اعضای حزب جمهوری خواه در چهار سال گذشته بیاندازیم می بینیم که تقریباً تمام تلاش آنها در جهت به زانو درآوردن اوباما بوده است؛ آنها با طرح های رئیس جمهورهمچون «لایحه اشتغال» که توسط اقتصاددانان مستقل تایید شده بود، مخالفت کردند. آنها همچنین با افزایش مالیاتها که با هدف کاهش فشارهای مالی بر دولت تدوین شده بود مخالفت ورزیدند و زمان بسیاری را صرف گفت و گوهای احمقانه و بی فایده ای چون صحت گواهی تولد رئیس جمهور و طرح شبهه در پیشینه او کردند.
و اما در مورد اوباما، آنچه درباره سیاست های داخلی و سیاست خارجی او درخاورمیانه باید بگویم این است که با وجود آشفتگی ها و محدودیت های سیاسی که او در هر دو زمینه به ارث برده بود، بازهم عملکرد خوبی از خود به نمایش گذاشت. اوباما تلاش کرد تا کشور را از خطر مصون نگه دارد و مانع از آن شد که مردم امریکا بیش از پیش به درون چاله بیفتند (اشاره به برنامه خروج از عراق و افغانستان) و توسط آدم های بد کشته شوند. البته اینها بازهم نقشی کمتر از آن چیزی است که در عرصه سیاست خارجی می توانست روی دهد. او جلوی آسیبهای بیشتر را در اقتصاد گرفت و برخی اصلاحات هوشمندانه را در حوزه آموزش و پرورش، انرژی و بهداشت به انجام داد که تاثیرات واقعی آن را در طی سال های آینده خواهیم دید. البته با توجه به چالش عمیقی که در زمان ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش ایجاد شد، وجود آشفتگی و رکود دور از انتظار نبود و تغییر سریع این شرایط در دو عرصه داخلی و خارجی به این زودیها میسر نخواهد بود.
در حالی که این خط مشی طی چهار سال گذشته ما را به پیش برده، نمی توان انتظار داشت در چهار سال آینده قرین موفقیت گردد. اکنون ما به درون جهانی هدایت می شویم که در حال تجزیه نظام فراملی اروپایی است، جهانی که با فروپاشی دولتها در کشورهای عرب و تغییرات آب و هوایی و وابستگی های متقابل کشورهای دنیا همراه شده، این بدان معنا است که ما بیش از پیش و از همه سو توسط این مشکلات به مبارزه فرا خوانده شده ایم. مشکلات بسیار بغرنجی که قابل چشم پوشی نیستند و در عین حال آنقدر پیچیده و گسترده به نظر می رسند که به تنهایی نمی توانیم از پسشان برآییم و تازه زمانی که یک کشور بتواند خود را از این مهلکه (های نظام بین الملل) نجات دهد باید در جهت انعطاف پذیر کردن ساختار سیاسی خودش اقدام کند.
کشور ما باید در برابر حوادث سیاسی و اقتصادی تاب بیاورد، بنابراین ما باید بتوانیم سرنوشت خودمان را به دست بگیریم و در برقراری ثبات در جهان نقش اساسی ایفا کنیم. این گونه رهبری می تواند تفاوت دیگری باشد بین ما و خاورمیانه. ما نمی دانیم چگونه باید مشکلات آنها را برطرف کنیم، اما به خوبی میدانیم چگونه باید از پس مشکلات خود برآییم. ما باید در کوتاه مدت در زیرساخت هایی چون آموزش و پرورش و در تحقیقات و منابعی که باعث رشد و قدرتمند شدن ما می شود سرمایه گذاری کنیم و هم زمان باید با تعریف برنامه های بلندمدت در پی جبران کسری بودجه، جمع آوری مالیات و اصلاحاتی که سیستم اقتصادی ما را بهبود بخشد، باشیم.
صرف نظر از آنچه نامزدهای انتخاباتی بر روی وب سایت های خود می دهند، هیچ کدام از آنها در خصوص تبلیغات و سخن رانی های خود در مورد آنچه در جهان در حال روی دادن است برای رای دهندگان خود صادقانه صحبت نمی کنند. تنها چیزی که می گویند در چند جمله خلاصه می شود: «سلام، اکنون زمان انتخابات است.» «آیا اکنون به جز انتخابات چه چیز دیگری می تواند قابل توجه باشد؟» «برنامه های سیاست داخلی می تواند روند اقتصاد جهانی و اتفاقاتی که در خاورمیانه روی می دهد و تغییرات آب و هوایی را که در حال وقوع هستند خاتمه دهد.»
اما سیاستی که اکنون ما لازم داریم یک سیاست سودآور و تجاری است که این شرایط سخت اقتصادی را پشت سر بگذارد و ما را به عقب برنگرداند. چرا که در حال حاضر کشور ما دچار شرایط بسیار آسیب پذیری است شرایطی که در آن با بی ثباتی و مشکلات زیادی دست پنجه نرم می کنیم.
ما به یک الگوی جدید احتیاج داریم. رئیس جمهوری که جرأت داشته باشد تغییری بزرگ در این کشور ایجاد کند و کشور را برای انجام یک کار بزرگ مهیا سازد، ما به افکار عمومی و همچنین به رأی دهندگانی نیاز داریم که برای مطالبه و حمایت از چنین رهبری آمادگی خود را نشان دهند.
منبع: نیویورک تایمز
مترجم: نسیم کلانی